تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حبیب رضایی رازلیقی

  ‌ (((خال هاشمی))) گر نظرکند ایزد مناّن به پرواز درآید طوطی طبع من امشب خامه در دست کند درک معانی عاشقانه دل شب را بشکافم برِسَم بر سر آن سرّنهانی و به آب دیده شویم دل پر غبار خود را ا...

ادامه شعر
محمدرضا جعفری

.............................................. زندگانی اثرِ زیبائی ست که به روشنگریِ عشق تداوم دارد و به آرامشِ محض همچو برگِ سبزی رویِ دستان قشنگی پر مهر می تراود خود را ماه را دیده اسیر...

ادامه شعر
حبیب رضایی رازلیقی

( برف سیاه ) از پشـتِ پنجـره بـرف را می نگـَرم بـارشِ بـرفِ سفیـد گـر چـه سفیده رنـگِ بـرف امّـا !! مانندِ بخـتِ مـن می بینمـش سیـاه ! چـون بـا بـارشِ بـرف بـسته میشُـد راهِ کوچـه های تنـ...

ادامه شعر
حبیب رضایی رازلیقی

[منا در خون] قلم دردستهایم ازنوشتن باز ماند کدامین واقعه یاکدامین مصیبت رانگارد ازکربلا و آن بلاهایش؟ زنینواو آن نواهایش؟ از سبط پیغمبر نویسم که مظلومیتش در مخیلم هرگز نمی گنجد نگارم...

ادامه شعر
امید محبی (آرسین)

آب را گل نکنیم تو چه گفتی سهراب؟ آب را گل نکنیم ؟ و چه کردند احباب؟ آب ما گل شده است آن کبوتر انگار. قل و زنجیر بدست می خورد آب سیره ها در قفسند . کوزه ها دفن شدند در میان این خاک و به جای آن سپی...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

چشمانم را بدر قلاب کرده ام در انتظار آ مد نت وقتی که آ مدی با نگاه ویرانگرت دمی مرا بنگر

ادامه شعر
حبیب رضایی رازلیقی

بنام خدا ( شب تلخ ) باز شب شد سازِ خود کوک کنم جان پناهم شده تاریکیِ شب نورِ شمعی ست مرا دفتری و قلمی ، شده یارم امشب کاش خوابم نَبرَد چرتِ شب پاره شود وای!!! این قلم را چه شده؟ آن ...

ادامه شعر
حسین  شفیعی بیدگلی

«فرشتگان ساحل مقدس مدیترانه» من دختر پنج ساله جنگیدم با ستم در قایق شکسته جنگیدم با ستم بی کفش و بی زرهپوش جنگیدم با ستم در خون و در رهایی جنگیدم با ستم شهرم را بنا خواهیم کرد بی ستم هزاران ...

ادامه شعر
فاطمه  فقیه زاده<فقیرزاده>

بیا یک لحظه یک دم سراغِ این دلِ مجنون بگیریم برایِ لحظه ایی ماندن در اینجا به روی پیچکِ تنها بخندیم بیا در زیرِ نورِ یک اقاقی کمی هم صحبتُ همراز باشیم بیا در سایه ی یک بیدِ مجنون کمی شادُ کمی آر...

ادامه شعر
حبیب رضایی رازلیقی

(به همین ساده گی) حلاوتِ عشق تو تلخ گشتهِ به کامم سیه شده مِیمنه و میسرَم ساده بگویم دلم آتش گرفت آفت جانم شده آن نِگَهت یارِ سیه چشمِ من به یک نظر باخته ام زندگی به همین ساده گی ز عش...

ادامه شعر
فاطمه  فقیه زاده<فقیرزاده>

از رفتنت با من مگو.. هرگز مگو که میروی.. چون از خیالِ رفتنت، درمانده و آواره ام من مانده ام در بی کسی... تو حرفِ رفتن میزنی؟؟؟؟؟؟ اینجا تمامِ روزها کم میرود، کم میشود اما نمیدانم چرا وقتی تو ر...

ادامه شعر
فاطمه  فقیه زاده<فقیرزاده>

کاش میدانستیم ،که چه دنیایِ عجیبی داریم نانجیبی شده یک، عادتِ خوب...... فکرها ناباب است..... خنده ها پنهان است..... تلخیِ حادثه ها پیداست.... دشمنی پابرجاست... رونقی نیست که پیدایش کرد....! 9 ش...

ادامه شعر
الهه دهقان

وقتی نیستی دل من چقد واست لک می زنه می شینم عکساتو دونه دونه بوسه می زنم... توی تنهایی واست چایی با هل دم می کنم... توی فنجون دلم قندنگات آب میشه !!! بعدبایه برس چوبی موهام...

ادامه شعر
فاطمه  فقیه زاده<فقیرزاده>

پاییز فصل سرد انتظار پاییز همین سکوتُ آسمان پرغبار پاییز تداعیِ حقیقتی بزرگ در امتدادِ مرگِ برگهای یک درخت پاییز پر است از ریشه های پر امید برایِ بازگشت به سبزیِ بهار اگر که خوبتر نگاه کنیم پای...

ادامه شعر
majid Fathiyan

یک قرنطینه هوس درد دارد زندگی در یک قفس یک سراشیبی پر از درد و مرض یک وجب جا انتظارم می کشد ضلع شرقی ، ضلع غربی زیر یک کاج بلند آرزوهایی که از ذهنم گذشت یک غزل یا یک ترانه قسمتی از سرنوشت...

ادامه شعر
علی سپهرار

زندگانی چیست؟ خون دل خوردن زیر دیوار آرزو مردن یا که این دل را ، بر عبث بستن دادن و دادن ، یأس و غم بردن یک افق دیدن ، خسته گردیدن یا که بیهوده ، خلق آزردن این طرف شادی ، آن طرف...

ادامه شعر
majid Fathiyan

خط به خط خواندن نفهمیدن چرا؟ ساده بودن، درد دارد بی صدا! گیج و سردرگم نپرسیدن چرا؟ گله ای در شیب کوهستان چرا می رود تا ناکجا منزل کند سفره ای اندازد و مهمان کند قرمه ای تازه کنارش نان د...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

هنرم شاعری است تو بیا این شب عید میهمان دل تنهایم باش جرعه ای از شعرم نوش کن چشم آهو مستی و راستی است و بگو دوستت دارم من بعد از آن هر چه که میخواهی باش برو و ترکم کن من همان جمله برایم کاف...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

مرا‌ندیده‌بگیر یک‌عمردرکنار‌تو‌ماندم بی‌عشق‌وبی‌امید هرگز‌مرا‌توندیدی حالا‌بیا چون‌سالهای‌گذشته ازکنارمن‌بگذر بیاومثل‌همیشه مراندیده‌بگیر ...

ادامه شعر
حمیدرضا عبدلی

برو‌خدا‌حافظ تمام‌حاصل‌زندگیم رابباددادی‌تو چه‌قلب‌ها‌نشکستم بخاطردل‌تو برو‌بی‌عشق بمان‌بی‌من شایددرخلوتت‌بادل بدانی‌چه‌کرده‌ای‌با‌من برو‌عزیزدلم کمی‌شدی‌دلتنگ به‌قطره‌اشکی مراتوحاشاکن بر...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا