تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
حسن  مصطفایی دهنوی

« الطاف حق » گفتن هـزار نکته ، زِ یزدان همین بُوَد روز قیامتـش ،به یقیناً یقین بُوَد روزی که کار نیک و بد، از هم جدا کنند هـر بد به صاحب خود ،در ...

ادامه شعر
علی رفیعی

بنام خدا   "  آن لحظه‌های سخت... "   اسم قشنگ فاطمه یک اسم اعظم است ایّام فاطمیّه شبیه مُحرّم است این روزها بقیع پر از غصّه و غم است یاس کبود باغچه هم غرق شبنم است آن لحظه های سخت برایم مجسّم است ک...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« راز حق » کار جهان و جامعه را امتحان بُوَد این امتحان ، به روز قیامت عیان1 بُوَد روز قیامتـی که بـگفتند : آنکه هست نی گفتنـش فقط بـه زبان و ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« رتبه ی مردان » دین انسان و عدالـت ، رتبه ی مردان بُوَد هر کس این معنا نـداند ، پیـرو شیطان بُوَد مملکت بر حکم حاکم ،بسته است و عدل او حاکم اَر این را نـد...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« کوی حق » فرمانبری به کویَت ،عجب پُـر خطر بُوَد کوچکترین علل ، خطرش ترک سر بُوَد یارب امید من ،که بُوَد رو به کوی تو آیا شود ، امیـد مـرا یک اثـر ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« هنر وجود » وجود آدمیان از هنـر وجود بُوَد تو هر چه بی هنری، صرف بر عدود1 بُوَد تو را که آرزوی جنّت است و باغ بهشت اگر خلاف رَوی ، غیـر آرزود ب...

ادامه شعر
محمدحسین خدیوزاده

به مجنون گفت پیری صبحگاهی که ای افتاده در دام تباهی مگر لیلی چه دارد ای سیه روی که میگردی به دنبالش به هر کوی تو از لیلی ندیدی دلنوازی چرا اینگونه در سوز و گدازی در اینجا هست صد لیلای دیگر برو اندر پی...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« سرو آزاد » سرو آزاد منش ، سرکشی از سرو تو بود وَر نه در من زِ ازل ،سرکشی از اصل نبود سروس و سلبس1وکاجس،همه در سرکشی اند تاک2 انگور منس ، سر زِ خود آورد فرود نوجوانا...

ادامه شعر
علی معصومی

برکت آه من مرثیه گوی غزلی گاه به گاهم شروای کلامی به دل از برکت آهم در ملک سخن طالع بختم شده اینکه آواره ترین خسرو بی تاج و کلاهم هر ذره خاکم پی خورشید روانست دل بسته به اسرار دل انگیز پگاهم گم گشت...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« علم شهی » ای که تو را ،علم شهی1 بُد2 به سر نور هدایت بُوَدت در بصر3 رهبـر دانش شده ای در جهان دانشیان از تو شدند بهـره بـر جمله ی دهقان ،به تو دارند ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« معیار بدی » خداوندا ، چه معیار بدی بود که معیار بدش، صد در صدی بود اصول ظلم و جور و نیکی و بد تمامـش در اصول بیخودی بود اصول نیک و...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« بیداد پرور » خداوندا ، تویـی بیداد1 پرور جهان ، بیداد پرور شد سراسر زِ اول خلق بد را پروریدی رعایت کرده ای بر خلق خود سر الهـا ، آتش افروزان ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« معیار الهی » خداوندا چنین کردار من بود بد و نیکـش ، نـدانم کار من بود غم دل را به معیار تو گفتم: کثیف است، آنچه در معیار من بود گـر ...

ادامه شعر
محمدحسین خدیوزاده

اسرار باستان را بر بیستون نوشتند آزادگان ایران دانی که چون نوشتند نقش وجود خود را بر بیستون سپردند آنجا به سنگ خارا راز درون نوشتند راز حیات ایران در بیستون بخوانید آزادگان ایران با خط خون نوشتند گفتن...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« راه حق » مرا از خود نَـبُد چیزی،که از خود دانم آن آخر هر آن چیزی که من دارم،از آن می دانم آن آخر من این خرمن که میدارم،از آن میدارم آن آخر نه بـتوانم که این خرمن نگه دا...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« همت یارم » آن مِهـر که ورزیدم ، از همت یارم بود آن یار جهانگردم ، همیشه کنارم بود مهر و وفای تو ، هـر چه به من آمد مهر به سر جان من ، تاب و توانم...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« حُسن یار » اسیر حُسن1 یارم من ، نمی شاید فرار آخر نباشد چاره ای بر من ، بجز تسلیم یار آخر الا ای مدعی دیدی ، که ما را از ره دانش نگار آمد به بالینم ، ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« فراق یار » اینها که بخواهم گفت:از فرقت یارم بود آن درد فراق1 یار ، راز دل زارم بود خواب خوش ووقت خوش بهرم که میسّرشد امید چنین فرصت ، در شام و نهارم بود هرجا...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« یاد خدا » دلا در راه الله ایی ، خدا را یاد دار آخر که بر یاد خدا بودن ، به دل آرَد قرار آخر به دانایان نظر بنما ،که از دانش خدا جویند که از دانش خ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« ستم کش ها » مرا ترکیب تن باشد ،نه در دست من است آخر که ترکیب من است این تن،نه از من است آخر ستم کش ها ستم بینند، ولی در عاقبت آخر شب تاریکشان مانند ، روز روشن است ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا