« معیار الهی »
خداوندا چنین کردار من بود
بد و نیکـش ، نـدانم کار من بود
غم دل را به معیار تو گفتم:
کثیف است، آنچه در معیار من بود
گـر از معیار تو درسـی گرفتم
نکو و پاک تـر کردار من بود
مرا عیبـی که در دل بود گفتم:
شنید آنکس که خود ستّار من بود
خداوندا تو که ستّار1 مایـی
چرا این عیبـها ، بازار من بود
خداوندا چو بـر یاد تـو بـودم
به یادت کی خطا ، گفتار من بود
خداوندا تویـی داناتـر از من
به نادانـی اگر هـر کار من بود
اگر لطف خدا بـر من فزون شد
بهشت جاودان ، بازار من بود
غمِ خود را از این دیوار شستم
همین نقشـی که در دیوار من بود
که دردم بیشتر شد ، کی کم آمد
همان باری که بـر سـربار من بود
اگر یک بار ، اگر صد بار گفتم:
بُد2 آن دردی که در کردار من بود
پلیـد بـی تحمل باشـد آن درد
تحمل کـی بُـدش ، آزار من بود
یقین دارم که افزون می شد آن درد
گر آن کردار زشتـش کار من بود
همان نفسـی که بـر من بود حاکم
شـرار آتشـش ، آزار من بود
شرار آتشـش ، می سوخت جسمم
ترحـم گـر نه از غفّار3 من بود
ترحم گر نمی کرد آن چه می شد
نَـبُد غفّار من ، قهّار4 من بود
مـرا با درد خود ، گـر وا گذارد
همین دردس که بر کشتار من بود
من از اول در ایام جوانـی
حواسم در کت و شلوار من بود
مـرا می بـرد در مُدهـای تازه
هوسهایـی که در پندار من بود
به عنوانـی که بـر من دوست باشد
همان دشمن که در پیکار من بود
همان شیطان که با من، دشمنی داشت
یقیناً در پـی افکار من بود
توانستـم کـز آن چنگـش گریزم
که از نوبختـی5 بیدار من بود
بـرو ظالم ، تو سود من نـبردی
که ظلمت ، سود بـر انبار من بود
دلـم تا زشـت بود در سیاهـی
خدا کـی در کجا ، دلدار من بود
بـر آن کردار زشتـم تا که بودم
خدا کـی مایل دیدار من بود
اگر عقلـم به جهلـم بود حاکـم
حصارش ، حافظ دیوار من بود
در آخر هم زِ عقلم راه جُستم
بحمد الله که عقلم یار من بود
سـرم تسلیم فرمانـش نـمودم
که لطفـش ، حافظ پرگار من بود
نـپیچیدم سـر از فرمانِ عقلـم
که پُـر معناتـرین گفتار من بود
چو دل بستـم بـه معیار الهـی
درِ غیبـش بـرِ رُخسار6 من بود
چو من لطفت بدیدم ،سجده کردم
سجود از این سر هُشیار من بود
اگر افکار نیکویـت بـدیدم
یقیناً نیک تـر افکار من بود
طراز کار خیرت را نـدیدم
طراز شـر کینه بار من بود
صراط مستقیمـت را که دیدم
در آن راه و روش رفتار من بود
سخن در پرده می گویی و گر نه
شنیدن از دل بیدار من بود
همای آفرینـش گـر تو هستـی
ستایش گـر به تو اشعار من بود
حسن می گفت:دردم گر هزار است
تمامـش خواهـش بسیار من بود
٭٭٭
1- بسیار پوشنده 2- بود 3- آمرزنده 4- چیره شونده 5- با اقبال نو- نو دولت 6- چهره- روی
حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 14
امیر عاجلو 11 آذر 1399 11:20
درود بر شما
حسن مصطفایی دهنوی 17 آذر 1399 06:45
درود ها
کاویان هایل مقدم 11 آذر 1399 11:55
درودها عزیز دل انگیز
حسن مصطفایی دهنوی 17 آذر 1399 06:45
درودها
نظر لطف شماست
سربلند باشید
بهنام حیدری فخر 11 آذر 1399 14:16
درود بر شما گرامی
حسن مصطفایی دهنوی 17 آذر 1399 06:46
درودها استاد
نظر لطف شماست
سربلند باشید
پرنیا آرام 11 آذر 1399 14:43
درودتان باد استاد بزرگوار
حسن مصطفایی دهنوی 17 آذر 1399 06:46
درودها بانو آرام
نظر لطف شماست
سربلند باشید
مسعود مدهوش 11 آذر 1399 18:15
درودها گرامی
روح استاد شاد
حسن مصطفایی دهنوی 17 آذر 1399 06:46
درودها استاد گرانقدر
نظر لطف شماست
سربلند باشید
آمین
محمد رضا درویش زاده 11 آذر 1399 20:57
هزاران درود
حسن مصطفایی دهنوی 17 آذر 1399 06:46
درودها
نظر لطف شماست
سربلند باشید
ابوالحسن انصاری (الف. رها) 12 آذر 1399 00:31
سلام و درود و دستمریزاد
حسن مصطفایی دهنوی 17 آذر 1399 06:47
درودها استاد انصاری
نظر لطف شماست
سربلند باشید