3 Stars

راز حق

ارسال شده در تاریخ : 05 دی 1399 | شماره ثبت : H9414259

« راز حق »
کار جهان و جامعه را امتحان بُوَد
این امتحان ، به روز قیامت عیان1 بُوَد
روز قیامتـی که بـگفتند : آنکه هست
نی گفتنـش فقط بـه زبان و بیان بُوَد
این گفتگو زِ بی خردان زمین که نیست
اهل خرد بـگفت: آن از آسمان بُوَد
امروزه نیست ، این همه گفتند از قدیم
این آزموده تجربه پیشینیان بُوَد
رسم درستی است و نکو ، ای برادرا
آن رسم و راه دولت و نسل کیان2 بُوَد
غافل مباش ، ای بشرا راز حق بـجو
رازی زِ جامعه و حکمت جمشیدیان بُوَد
نان خوردن از تقلّب و نیرنگ و خودسری
روز حساب ، عاقبـت آن گران بُوَد
پیرانِ معنوی ، سخنـی گفته اند زِ علم
تا روز حشر3، علم حقیقت همان بُوَد
ای جاهلان زِ نکته ی سنجیده بـشنوید
معنای هـر سخن، به درونـش نهان بُوَد
تاریخ روزگار ، نشان داد راه راست
مانند تیر راست ، که آن بر نشان بُوَد
دانشوران دوره ی بگذشته گفته اند
باید که مرد ، یک دل و یک زبان بُوَد
حرف درست و معنـوی و راه راستـی
میراث نیکی است ، زِ پیغمبران بُوَد
ای جان من،خطرکه به زعم تو خوش نبود
همراه تو خطـر بُوَد ، اما نهان بُوَد
از فتنه های مردم این دوره الامان
دلها به یکدیگر ، همگی بدگمان بُوَد
هرکس که ظلم وجور وجفایی کند به خلق
از کیفـر جـزا4 نـشود ، در امان بُوَد
ظلم و جفا و جور هر آنکس نمود ، دید
خود را بدید ، عاقبت از خون دلان بُوَد
شب زنده دار ، صید خودت را مکن رها
در نیمه شب، دعا به هدف در نشان بُوَد
فرماندهـی که حکم خدا را ندید و گفت
باری بـه دوش مـردم دور زمان بُوَد
معیار حکم حق ، به فزونـس زِ فکر
معیار ما بـه قـد و حدود و توان بُوَد
شش ماه زیر خاک بود ، مار بی خوراک
هر دَم زِ چیست ، حاجت آدم به نان بُوَد
این آستان با عظمـت را که ساخته
فرشـش زمین و عرش، به کروبیان5 بُوَد
لطف خدا ، اگـر نـبود بـر توان من
این حرفهـا کجا زِ من ناتوان بُوَد
من شاهدم که ظاهر نطقم زِ غیبی است
هر چیز هست، باطنش از غیب دان بُوَد
گر با رضای خالق خود ، من در آتشـم
لطف خلیل، حافظـس و آرام جان بُوَد
سنگی خلیل6 بر کمرِ کعبه ، نصب کرد
آن قبله ی من است ، بنایـش از آن بُوَد
داود(ع) قبله ای که بنا کرد از قدیم
یارب مخواه ، قبله ی دیو و ددان بُوَد
ترسـم خرابـکاری دنیـا مـرا بَـرَد
در غیر راه حق ، که ره گمرهان بُوَد
گر توبه چون نصوح نمودی ،بشر مترس
خلاق ما زِ لطف ، به ما مهربان بُوَد
آب و هوای فصل زمستان تا بهار
فرقـش چه می بُوَد ،که چنین و چنان بُوَد
راهـی بـرای حادثه هـای خودت بـجو
بنگر کجاس ، حادثه از تو نهان بُوَد
هـر آفتـی7 به ما برسد ،بی رضاش نیست
بر ما چرا رسد ، اگر از مردمان بُوَد
تسلیم حق اگر شده ای بـر رضایتـش
آفت چرا به طبع تو، سخت و گران بُوَد
تسلیم حق شدن ،به زبان و بیان که نیست
تسلیم امر حق، به همین جا عیان بُوَد
از خود گذشتن است و زِ دنیا گذشتن است
در آن مرام و مذهب مرتاضیان8 بُوَد
منما تو کبر و ناز ،گر سنجیدنش به علم
آن زشتـی است و بـر آدم زیان بُوَد
عُجب و تکبرت بنه بر خاک ای حسن
آن عُجب و کبر ، قبله ی نامسلمان بُوَد
٭٭٭
1- ظاهر- آشکار 2- کیقباد و کیخسرو 3- قیامت- برانگیختن 4- کیفر بدی 5- فرشتگان مقرب
6- حضرت ابراهیم(ع) 7- ضرر- بلا 8- ریاضت کِشنده
حسن مصطفایی دهنوی

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 116 نفر 209 بار خواندند
امیر عاجلو (06 /10/ 1399)   | حسن مصطفایی دهنوی (06 /10/ 1399)   | ولی اله بایبوردی (06 /10/ 1399)   | علی آقا اخوان ملایری (06 /10/ 1399)   | مسعود مدهوش (06 /10/ 1399)   | محمد رضا درویش زاده (06 /10/ 1399)   | کاویان هایل مقدم (06 /10/ 1399)   | کرم عرب عامری (07 /10/ 1399)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :6


نظر 15

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا