3 Stars

حٌسن یار

ارسال شده در تاریخ : 28 آبان 1399 | شماره ثبت : H9413673

« حُسن یار »
اسیر حُسن1 یارم من ، نمی شاید فرار آخر
نباشد چاره ای بر من ، بجز تسلیم یار آخر
الا ای مدعی دیدی ، که ما را از ره دانش
نگار آمد به بالینم ، در آن شبهای تار آخر
نگارم2 را نمی باشد ، خطا و سهو بر دستش
حساب هرکه را سازد ، به رمزی آشکار آخر
حساب هرکه را آرَدبه گردش،چوشب و روزش
که واضح می شود از گردش لیل والنهار آخر
حساب خلق را با دقت و سنجش ، به کار آرد
که آن خالـی نمی باشد ، ابد از اعتبار آخر
حسابم رفته از دستم ،سر مویی بدستم نیست
حسابم مو به مو یارم ، نگارد در کنار آخر
بیـا ای مدعی بشنو ، تو امر کردگار خود
من آن دوست تو می باشم،به لطف کردگار آخر
همان رفعت که من دیدم،زِ لطف کردگار خود
همین رفعت از آن ماند ، برایم یادگار آخر
رئوف و مهربان باشد ، به هر فرد بشر یارم
که هر فرد بشر بیند ،همان رفعت زِ یار آخر
دعای نیمه شب جانا ، جواز3 راه مقصودس
کس آن پرونده می یابد،که شد شب زنده دار آخر
به بیداری شبهـا و دعا و راز و نمازش
حلاوتهای4 روحانی ، بیارد زآن دیار آخر
حلاوتهـای روحـانی ز دنیایـم ، جـدا سـازد
ندانـم در کجا رفتـن ، کجا گیرم قرار آخر
چه شبهایی بسـر بردم ، به رنج و درد بیداری
چو صبـح روشنی آمد ، طبیبم در کنار آخر
رهی را در تکاپویم به شوق یار نیکویـم
روان اندر رهی هستم،که بینم زُلف یار آخر
چو اندر خلوت دل ، مهـر یارم را بـپرورم
بدیدم خلوت دل را ،چه روشن شد ز یار آخر
دلا در هر رهی رفتی ، مباش از راهدار ایمن
که هر راهی که می باشد، بر آنس راهدار آخر
نصیحت بشنو از ناصح5،برادر رسم راه اینس
که هرکس در رهی پوید ،به فکر مهر یار آخر
تو را سرشته بر دستس ،سر دیگر بدست یار
نگهدار آن سر رشته ، نگهدار است یار آخر
به شرط آنکه نگریزی،زِ ظلم و جور این میدان
بمانی اندر این میدان ، چو نیکان پایدار آخر
معما نکته ای باشد ، مرا زین گفتگو یاران
ندانم نکته ی حرفم ،چه باشد پیش یار آخر
خسارتها بسا دیدم ، من از دوری لطف یار
برای آنکه من دورم ، زِ لطف کردگار آخر
خدایا که غنی بودم ، قناعت پیشه کردم من
زِ گنج تو غنی گشتم و با این ابتکار آخر
شدم پیر و برفت عمرم ،ندانم از چه ره جویم
شباب6 و نوجوانی را ،من از الطاف یار آخر
مگر بار دیگر عمری، مرا می باید از دنیا
که من این آرزو دارم ، زِ یارم انتظار آخر
مرا منزلگهی نَـبْود ، در این دنیا به طبق دل
که من این آرزو در مرقدم ،دارم کنار آخر
بیا جانا زِ من بشنو ،بکن دوری از این دنیا
که بر این گردش دنیا ، نـدارم اختیار آخر
هرآن قدرت که این گردش، به بار آورد گرداند
تسلط دست آن باشد ، بگرداند به کار آخر
بشر بازم تحمل وَرز7 و بنما صبر ایوبی
تو را با صبر ایوبی ،قبول افتد زِ یار آخر
خداوندا من محزون8، تفضل از تو می خواهم
تفضل از تو می باشد ، برایم بی شمار آخر
صفای روح بخش تو،صفا بر روح من بخشد
صداقت تا که می دارم ،صفا بینم زِ یار آخر
مرا اول نَـبُد هوشی،که بودم طفل بی درکی
تفضل تا تو بـنمودی ، شدم هوشیار آخر
نظر کن صفحه دنیا،که در باطن چه کس باشد
که می گرداند این دنیا ، به طرز آشکار آخر
حسن از لطف جاویدش،اگر بتوان بری فیضی
بـماند شعـر جاویدت، به دنیـا پایدار آخر
٭٭٭
1- جمال- نیکویی 2- محبوب- معشوق 3- پروانه- اجازه نامه 4- شیرینی– خوبی 5- نصیحت کننده 6- جوانی– آغاز 7- ورزیدن 8- غمگین- اندوهگین
حسن مصطفایی دهنوی

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 94 نفر 135 بار خواندند
امیر عاجلو (28 /08/ 1399)   | محمد رضا درویش زاده (28 /08/ 1399)   | ولی اله بایبوردی (29 /08/ 1399)   | محمد مولوی (30 /08/ 1399)   | حسن مصطفایی دهنوی (30 /08/ 1399)   |

رای برای این شعر
تعداد آرا :2


نظر 6

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا