وای بـر آن مردم مغـرور مست غـره و مغرور و خودیت که هست کبـر خـودش بـیند و کردار خـود خـود بِـرَود همـره افـراد پست ٭٭٭ بـرادر راستی هـا ...

کار همـه خـلق ، گـرفتاری است درد بـدتر از همـه ، بـی کاری است هـر که گـرفتارس و بیکار نیست میل هـمان رو به جهانـداری است ٭٭٭ کار خـود ،ظن و گـمان من...

بابت آن تلخی ام من را ببخش چهره ات من میکنم در دل به نقش عمرِ تو بر من هدر رفته ولی عاشقت هستم هنوز بی من نری

آدم دینـدار ، که بـد کار نیست بر ضـرر جمعـی ، دیّـار نیست آدم اگـر غیـر ره دین نـرفت در همه عمرش، به کس آزار نیست ٭٭٭ آد م اگـر ناقص ...

دلم میخواد بمیرم ای خدایا بده مرگی مرا هم ای خدایا که چشمانم ز گریه دردی دارد من از مخلوقات خستم ای خدایا

بیا همراه من بنگر به مهتاب بیا وا کن تو از این قصه یک باب دل عاشق برایم چون فسانست چه رازی گفت با ما راز احباب فروردین ۱۳۹۶...

در یَـم توحید ، گـر اسرار نیست آنهمه اسـرار جهان ، کار کیست گر تو بشر ،کار خودت از خداست مُـردنت از بهـر تو آزار نیست ٭٭٭ در یَـم توحید ،...

اگر دشنام گویی می‌شود جنگ که دامانت بگیرد گرد این ننگ بیا با ما بخوان درس طریقت بزن بر ریسمان عارفان چنگ 1396/3/5...

در ره تـوحیـد، هـر آن کس دویـد عاقبـت آن لطف خـدا ، را بدیـد مـزد کسـی نـزد او گُـم نـشد مـزد گـرفت ،آنکه ریاضـت کشیـد ٭٭٭ جانا هزار مرتبه گفتم ...

روح من از، نور خـودت ساختیـش زیر فضـای فـلک انداختیـش روح بشـر می بُـوَد از هست تـو خـود به دیـار مـحک انداختیـش ٭٭٭ قطره ی آبـی ، که ب...

آدم نیکو سِـیـَر ، از قوم و خویـش رو به هدایـت بِـبَرد ،خلق پیـش هـر نفری خلق هدایت کنـد از همه بهتـر بُـوَد ، آن بهتریـش ٭٭٭ داد زِ ک...

مرا با ان نگاهت شاد کردی مرا از چنگ مرگ آزاد کردی شبیه ابر با باران عشقت مَنِ خشکیده را آباد کردی

راه عشق بس زیبا و دلفریب است پا در رهش که نهی بینی همه فراز و نشیب است مرد عشق گر نباش و پا گذاری براه نیمه راه ناتوان گردی و افتی به چاه ...

امروز جهان تیره تر و تارتر است حال من و تو بیا ببین، زارتر است بسیار دلم برای خود می سوزد!!! اینبار مسیر جاده دشوار تر است ...

تبر بازوی جنگل را شکسته پرنده زخمی و تنها و خسته لبان تشنه دریاچه یعنی غبار شب به روی گل نشسته

امشب این دل تنگم طوفانی شده میدانی باری دیگر دیدار یار طولانی شده میدانی ‌‌‌‌ هوای رویا کرده این دل دیوانه ای من چشمان مستانه ای من بارانی شده میدانی (موحدی) زمستان سال 1401 ...

این بذر محبت ،به من آمد که بدانم زین بذر محبت ،به جهانـش بنشانم در رهگذرسیل که بذری نتوان کاشت دور از ره سیل است ، من بذر بکارم ٭٭٭ جـور کـش دوره ی دنیـا ...

بـو به مـشامـم برسـد ، زآن شمیـم رایـحه ات ، از دَم صبـح نسیـم من نه حکومـت کنم از ظلم و جور پا نـبرم پیش ، زِ حـد گلیـم ٭٭٭ ما که در این ...

تبر بازوی جنگل را شکسته پرنده زخمی و تنها و خسته تمام وسعت دنیای کارون شده یک قایق در گِل نشسته

صنعت صوت من از صنع خداوند من است اینکه تدبیر خدای است ،تفکّر زِ من است بی جهت نیست که دارددهنم صوت وصدا این همان صنع خداهست که در این دهن است ٭٭٭ آتش کجا افتادگی جوید،زِ هر خار و خسی ...