روح من از، نور خـودت ساختیـش
زیر فضـای فـلک انداختیـش
روح بشـر می بُـوَد از هست تـو
خـود به دیـار مـحک انداختیـش
٭٭٭
قطره ی آبـی ، که بشـر ساختیـش
زُبـده ی مخلـوق ، به پرداختیـش
تا که بـبینـد اثـر حکمتـت
حکمت خود ، در نظـر انداختیـش
٭٭٭
آدم اول ، که زِ گِل ساختیـش
سـوی همیـن دهـر بیـانداختیـش
خـود چه توانـد بکند آدمـی
گر به دیـار عدم انداختیـش
٭٭٭
تا تـو خـدا ، این بشـر افراشتیـش
روی به مـحراب دعـا ، داشتیـش
نیّـت آن بر نظـرت کی رسـد
گر تـو خودت ، از نظر انداختیـش
٭٭٭
هر بشری را که ، تو خـود ساختیـش
در ره خـود ،غوطه ور انداختیـش
تا بـشناسـد ، هنـر و علـم تـو
در ره علـم و هنـر انداختیـش
٭٭٭
نسیم گلشن زنده یاد حسن مصطفایی دهنوی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 14 بهمن 1401 20:35
حسن مصطفایی دهنوی 20 بهمن 1401 07:36
سلام و درود استاد
سپاس از حضور پر مهرتان
سربلند و پاینده باشید
خداوند شاعر را رحمت فرماید الهی آمین