تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
پژمان خلیلی
مسعود مدهوش

ما عاشقانِ اهل قلم تا زنده ایم فریفته ایم با مرگ آشنا که شدیم چو نخبه و فرهیخته ایم با انگیزه و اشعار ما هر کاری می خوان میکنن هنگام مرگ در مزار،گریه و زاری میکنن هیچکس نپرسید خانه ای ،وامی،غمی،در...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

یار در کوچه, مرا مآ شدنی فورآن میل, عطا کردی و باز, ! حیرانی . . . .

ادامه شعر
مسعود مدهوش

مُردگان را دوست میدارم، گوش دارند تا زبان...... قطع نمیگردد سخن خوب می فهمند مرا..... اندکی یا ساعتی فرقی ندارد مُردگان را دوست میدارم.......... نمی رنجند زود و بی دلیل نمی رنجانند بی بهانه......

ادامه شعر
مریم شجاعی

نقش هزاروچهارصد بر قاب آسمان بر قالی هزار رنگ جنگ ستارگان مریخ و زهره وزحل سجده کنند بر فرمانده خورشید ،پیشاهنگ کهکشان باران آتشین ببارد رو ی سرزمین تقدیر واژگون کند ساعت زمان نیلوفر امید در دستان پاک...

ادامه شعر
محمود گندم کار

طلسم شب  من و سکوت و پنجره بسوی کوهسارها به جنگ مینو انگره ،نشسته در غبارها  خیال من پرنده ایست گمشده در این غبار شکسته بغض حنجره،بیاد یادگارها سکوت لحظه های شب مرا نظاره میکند چو خواب تلخ مقبره به ع...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

تاکی تورا نبینم وگویم بدیده ام تورا اشکی ز دیده می چکدم را ! چه گوی ام

ادامه شعر
پرستش مددی

مثل یک رود پس از بارش باران رفتیم نرم از بین ترک های بیابان رفتیم هیچ کس مانع ما در شب احساس نشد ما بناچار در اندوه فراوان رفتیم مقصد ما دل دریای پریشانی بود سر شکستیم و پس از حادثه پنهان رفتیم شع...

ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

چرا می خواهی از گریه کور بشوم تصور می کنی با کوری نمی بینمت مگر وجودت در پرده ی چشمم سکنی دارد اشتباه نکن تو در سودای قلب منی زدونش به این اسانی نیست. ...

ادامه شعر
مسعود مدهوش

زندگی آمدن و رفتن دارد، گاه آفتاب سوزان...... گاه باران دارد زندگی نیست بجززیستن..... بجز عشق بجز لذت بردن...... زندگی یک نفس ست آزادی ز قفس ست..... زندگی پائین و بالا دارد درد و درمان دارد.....

ادامه شعر
پرستش مددی

با تو باران میشود احساس باران خورده ام من تو را در خویش تا سرحد باران برده ام دور از تنهایی من در غزل هایم نشو بی تو از هرچیز غیر از روی تو آزرده ام سرزمین قلب من از وسعت عشقت پر است بی تو من عمری...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

باران صدای توو من را , اسیر تر افسون ندای توو من را ضعیف تر

ادامه شعر
کاظم قادری

آرزوهایی به سر من داشتم درمیان ذهن پراندیش خویش خالص وناب وپراز احساس پاک بی بدیل و بی نظیر وتابناک چون پرقویی سپید چون گلستانی عظیم ازلطافت چون نسیم اززلالی مثل آب ازصداقت ناب ناب دلربا چون ماهتاب ...

ادامه شعر
مسعود مدهوش

اشکام داره رو گونه هام میباره تنها شدم این رسم روزگاره دنیای ما خیلی بی اعتباره نفس ما افتاده به شماره عاشقتم دوست دارم شعاره هیچکسی انگار ما رو دوست نداره دلم خیلی از آدما شکاره وقتی نداری حتی...

ادامه شعر
محمد رضا درویش زاده

گاندوها ی ظلم دستان عشق را در سرزمین هامون و آفتاب بریده اند گلوله ای سرد و یخی بر پشت قبیله ام نشسته ومن و مهتاب ناخداگاه در تاریکی شب های تاسوکی خورشید را فریاد می زنیم گاندو: یا تمساح پو...

ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

نهصدو هفتاد و شش را دان نشان کوی یار ما همه در کنج تهران ان نمودیم اختیار می چکد از دیدگان ما سرشکی لاله گون با صد و یک گل بدید این محفل ما نوبهار در محیط فکر ما را داغ صبحی برجبین چون شقایق گشت ...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

سَر دَر گُمی نِهاده اِی ، کِه َمرآ با تو کار هاست هان اِی عزیز!، کهِ نِمی ُتوان عَزیزاَت خِطاب کرد

ادامه شعر
مسعود مدهوش

ای تاک چونین روییدن به کجا؟؟؟؟ غوره ی سبز تو را نمی بینند...... ترش ست تلخ ست...... شیرینی دانه ات گلو سوز ست برگت غذائی ناچیزست....... شرابِ نابت حرام ست خودرو هستی!!!! چونین روییدن به کجا؟...

ادامه شعر
محمد محمدی

گفتم شعر شوم که بخوانندم دریغ، نمی دانستم که این مردم شعرهایشان را کنج قفسه می نهند.

ادامه شعر
حسین یوسفی رزین

زن عطر اقاقی هست پیچیده به هر خانه نقشی است که زد یزدان بر تابلوی کاشانه او گلش هستی را آراست به جان خود از چشمه ی آب عشق داده به تو پیمانه زن ابری بهاری هست بر جسم کویر جان بر شمع فروزانت او هست چو ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا