تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
ولی اله بایبوردی

نظر به آرشی کنم کمان به ید بهین ببین چو رستمی که زال زر ، عنایتی ببین بهین به افتخار گویمت نشانی از نشانه را ز بَدو خلقتی بِدان ؛ بَدان نشسته در کمین چه انتظارها کشم ؛ دلاورانِ مرزها چو آرشی نظر کن...

ادامه شعر
محمد مولوی

***** نمی دانم چه حسی من دارم ! با واژه ها در جنگم  گاهی چنان مثل پتک  بر پیکرم نواخته می شود هوش می رود از سرم . #محمد_مولوی ...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

در غروب سنگری دیدم کسی با خدایش گفتگو کردش بسی سجده بر خاکی نمودش اشک ریز صورتش چون ماه و خورشیدی عزیز ذکر بر دل داشت دلداری کجاست دلبرم در عشق خون یاری کجاست او بشد مجروح تن روحش فغان داغ دارد ،...

ادامه شعر
محمد مولوی

سلامی به گرمای ظهر دارخوین سلامی به بلندای قله ی سبلان سلامی به بوی خوش نرگس سلامی به چشمان تو که دریاس سلامی به صلابت کوه دماوند سلامی به طول رشته کوه الوند سلامی به انگور سیاه مریوان سلامی به تو ...

ادامه شعر
مسعود مدهوش

( دل نوشته ای در قالب ترانه) بر خیز ز خواب کوروش مجال خُفتنی نیست ایران بیابان شده حرفا که گفتنی نیست زاینده رود و اَرس خُشکیده اند بی نفس باغهای ایران زمین خود رفته اند به حَرَس خاک سرزمینت را ...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« سَم مُهلک » ای یاوران چه سمّی ،شیطان به کام ما کرد آن سَم مُهلکش را ،کی می توان دوا کرد شیطان بی عدالت ، بر ما چرا جفا کرد در کار عدل یزدان ، غِش و دغل بنا کرد آدم...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« طوفان نوح (ع) » طوفان نوح (ع) هر چه که بود ،ازمیان بِـبُرد تا زآنکه جهل و کینه ی دور زمان بِـبُرد داد از دَمی که جهل به دنیا فزون شود گر آن فزون شود ، همه را از...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

یادی ز جبهه باز شد سودای عشق آغاز شد دیدم خودی را با خدا باب شهادت باز شد ای تربت پاک وطن در دشت خونین جان به کف ایثار داری می روی جایی که او همراز شد با ذکر دل با حمد رب آرام رفتی بنگری دیدی شواهد...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

عجیب امری به دیدن ترک دنیا چنین نقلی ، روایت شد ، ز آبا که ابراهیم ادهم را طعامی به بریان مرغ پهنی گشته خوانی که ناگه مرغی از مرغ آسمانی ربودش مرغ بریان را ز خوانی تحیّر کرد سلطان ، گشت حیران که ...

ادامه شعر
حنظله  ربانی

قلم که تحفه ای از شعر تازه دربرداشت به احترام تو از سر کلاه را برداشت قدم گذاشت به صحن تو ، صحنه ی کاغذ قلم هوای سرودی دوباره در سر داشت قدم قدم به سراییدنت مشرّف شد اگر خطا نکنم قصد طرح دیگر داشت ...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

باید نگاه کنی زمین، باید نگاه کنی زمین! مرتعش ترم، من در عذاب انسانیم که مبتلا ز مبتلا ترم

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

یادی کنم از شاعران ، ایران تباری ،آشنا مادر خشایاری هم او نامش زبانزد آتوسا زاهد میان خلقی نما ، از رابعه حرفی بیان بودش غزلخوانی دلا چون بلبلی نغمه سرا یاد از مهستی می کنم ، شهرت به نامی گنجوی درب...

ادامه شعر
حسن  مصطفایی دهنوی

« معصیت حق » جدم چرا به معصیت حق ، شتاب کرد در آن بهشت بود ، چه کاری صواب5 کرد در معصیت ، کجا زِ خدا اجتناب کرد کی در بهشت ، خانه ی ما ...

ادامه شعر
ولی اله بایبوردی

بین اخباری احادیث این خبر جلوه گر ، ما بینِ ملّت با هنر روز آید ، اسرئیلی ، رو فنا هر ابر قدرت که ظالم محو اثر ولی اله بایبوردی 13 / 11 / 1398 ...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

نام شعر: فریفت ;سروده 28/10/1398 از پژمان شب را آوانگارد به هیاهو بدل می نمود من با جَرمیل انرژی می شکافتیم توقع با دستان اِسمَعیل وَ تنِ هانیل غُسل می نوشید ظَهلیل وُ عزرایل وُ عزرا وُ شمو...

ادامه شعر
پژمان خلیلی

شعری از پژمان 1398/10/29 برف وبرف و برف گاهی فقط، برف و برف و برف هنگامی که برف و فقط برف ، من بارانی شده ام بارانی که بارانی باران را باباران، بارانی می سرود و ما هنوز برف را خوب می نوازیم...

ادامه شعر
محمد علی رضا پور

(آغازین:) ایرانِ این زمانه و یک چیزِ رایگان؟! _ آری؛ ژنِ فلانی و صد میز رایگان (بدنه:) هر روز، سخت تر شده از قبل، سخت تر بعضی تبر ترند و بقی...

ادامه شعر
سعید فلاحی

سلاوی مه‌ن له یارانی له خلقی پاکی کوردستانی له هه‌ر شار و ناوچه ی عیراقی، شامی یا ایرانی سلاوی من له سنه‌دژ و خلقی خاسی کامیارانی سلاوی من له کلهور و له کوردکانی کرماشانی سلاوی من له حلبچه او...

ادامه شعر
بردیا امین افشار

می سازد ، سازه هایش را ، به ارتفاع قرنها غارت ، به نیابت سالها سکوت . خاکش ، خاکستر هیروشیماست رودش ، خون آفریقاست می رقصد ، بر سر نعش مردارها تمدنی که گورستانش ، از دیروز ، تا فرداست . ...

ادامه شعر
ولی اله  بایبوردی

اشک خون از خاک جاری ساخت طفل کربلا سنگ را گریاند ، آن زخمِ گلویِ نینوا نرگس چشم حسین است جمله مردان خدا در جگر دیدند داغی داغ تر از صد نوا ای مسافر گریه کن تو بر عزای تشنه لب بوسه زن بر تربت ...

ادامه شعر
ورود به بخش اعضا