تولد اعضا
همایش
محل تبلیغ آثار فرهنگی شما
علی روح افزا

از عشقت اگر ، این همه راه آمده ام بـــا ســوزِ دل و نـــالــه و آه آمده ام بـــالا ، بــــالا ، بــــاز بــرو بــالا تر از پیـشِ خـودِ حضرتِ شـاه آمده ام ...

ادامه شعر
حسن کریمی

«فیروزه باران»

چشمهایت را بده ، فیروزه بارانش کنم
گر زنی پلکی ، به نیشابور مهمانش کنم

آنچنان سحری بریزم ، در نگاهت نازنین
تا که هر بیننده گوید، جان بقربانش کنم
<...

ادامه شعر
حسن کریمی

«آبی چشمان تو» بازهم چشمِ من و،چشمِ من و،آن آبیِ چشمانِ تو بازهم بیتابی دل،درتب وتابِ فرِ مژگانِ تو گر چه با گرمی نگاهت ، از نگاهم میزبانی کرد ورفت کاش میبودندلبهایت، پذیرا یِ لبِ مهمان...

ادامه شعر
علیرضا امیدی

انتظارم، امید است و امیدم، انتظار درد هجر تو می برد آرام و هر قرار هر جمعه امید دارم که بیایی هر روزم جمعه گشته از این انتظار...

ادامه شعر
سجاد صادقی

سلام آقای خوب ، سلام مشکل گشا منم سجاد بد ، گدای رو سیا (ه) میان کوچه ها ، تو را گم کرده ام کجای این جهان ، بجویم من تو را ؟ نمیبینی مرا ، که مشتاق توام؟ و میسوزم شبی ، در این حال و ه...

ادامه شعر
علیرضا امیدی

جهان بی عشق معنایی ندارد ستاره بی سپهر ماوایی ندارد عشق محصول دل بی ادعاست اکسیری ست که در عالم همتایی ندارد...

ادامه شعر
امیرعلی مطلوبی(سخن سنج تبریزی)

غزل " از یاد رفته " از کتاب " تنها اردیبهشت من " ___________________________________ باد و آتش می خورم ، اینجا هوایش خوب نیست بالهایم را شکست، این باد و غم مطلوب نیست با دروغ از ...

ادامه شعر
حسن کریمی

«غزلِ مهمان»
واژه ها یاری کنید ، امشب غزل مهمانم است ‍
چشمِ من ، آئینه دارِ جلوه ی جانانم است
گریه ام ای بغض ، از آلام و رنج و غصه نیست
اشکِ شوق از دیده امشب ، زائرِ دامانم اس...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

بازهم تنگ غروب سینه ام سنگین است. بازهم رنگ افق دیده ام رنگین است. حسرتی نیست به جز شستشوی دل خویش در زلالی همان اشک که از دیده ی اروند روان است هنوز. غصه ای نیست...

ادامه شعر
علیرضا امیدی

سلام علیکم مینویسم عشق ولی میخوانم جنون عشق دردیست کز دل آید برون هر دردی را نشاید عشق گفت عشق را درمان نباشد جز جنون...

ادامه شعر
علیرضا امیدی

خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است غم هجران تو از تیغ جفا تیز تر است چه شبها جام دل لبریز نمودم از طهور ناله و اشک و فغان و سجده از بهر ظهور ساقیا تاب ندارد دگر این قلب جریح گ...

ادامه شعر
حسن کریمی

«چشمان جادوگر»

هنوز چشمِ من، گردد بهر سو
به دنبال دو تا چشم و ، دو ابرو

که تنها با نگاهی ، کرده ما را
اسیرِ،صدطلسم و سحرو جادو

حسن کریمی...

ادامه شعر
مرتضی (اشکان)  درویشی

من را به سبویم و به جامم برسانید بر صحنِ گوهرشاد سلامم برسانید با عرضِ ادب تسلیتم را به خراسان بر حضرتِ معشوق و امامم برسانید پیداست گداییِ رضا عینِ کمال ست من را به گدایی و مقامم برسان...

ادامه شعر
طارق خراسانی

مهربان، از کوچه ی دل، پا مکش موجِ عشقِ من، ز ساحل، پا مکش محفلِ ما بوسه باران خداست زیرِ باران رو ، ز محفل، پا مکش گاه می آیی و گاهی می روی از سرای دل که کامل، پا مکش خستگان را عشقبازی مش...

ادامه شعر
مرتضی برخورداری

آن زمانی که شفق می دانند قصه ی عشق به حق می خوانند آن زمانی که زهجرت سیرند یا وضو با رُخ گُل می گیرند در دل سینی هرکس پُر سیب و فرار از همه نیرنگ و فریب همه در لذت دل با دگران و غمی نیس...

ادامه شعر
دادا بیلوردی

برای عشق روح و جان بدهید بهار آمده خود را کمی نشان بدهید به زیر نم نم باران و در لطافتِ سبزِ سحری چو لاله پر بگشایید و امتحان بدهید وَ دل به آسمان نشان بدهید * بهار آمده ...

ادامه شعر
علیرضا امیدی

سحرگاهان طنینی خوش نوا آواز میکرد من مسکین را از خواب ناز بیدار میکرد همی ذکر میگفت تا مهیایم کند دل و جان مرا از شوق وصل بیتاب میکرد...

ادامه شعر
حسن کریمی

«بیداد» هوس روی لبش بیداد میکرد به گرمی بوسه رافریادمیکرد به یک لبخند ،از چاه زنخدان هزاران یوسف و ،آزاد میکرد حسن کریمی...

ادامه شعر
حسن کریمی

«تو با لیلی چه ها کردی»

به خوابی خوش ترادیدم،دَمی با من صفاکردی
در آغوشم خرامیدی و ، کامِ دل روا کردی

به بیداری محا لی بود ، به رؤیاها خیالی بود
هرآنچه با منِ مسکی...

ادامه شعر
حسن کریمی

«اسرار مگو»

جِرم خورشید یقیناً ، سببِ جذبه اوست
در مثل آمده، مردی که وزین است نکوست

سرِّ آن نور،که ساطع شود از چهره مهر
نتوان گفت به اغیار ، که اسرار مگوست
ادامه شعر

ورود به بخش اعضا