و در اندیشه آنم که کنم با تو سخن,
سخن از شادی زیبای غریبی که پس از غربت جان فرسایش,
به وصال آنکه می خواست رسید
و بگویم به تو که ,
چقدر زیبا بود
هم نشینی با یکی از مردُمان
که هنوز یادش بود
که بهنگام س...

من تو را دیدمُ و یادم افتاد
که چه آشنایی تو
آه تو همان نقش پر از رنگ
که در رویاها
من به مادام کمی دل تنگی
و به هنگام طلبکاری خویش از دنیا
به تو راه می یافتم
و به خود می گفتم
هر کسی هر چقدم بد باشد...

می نویسم به شما که دلم تنگ شماست
و خبر دار تو‌ را می سازم از این حس
تا که تو پی ببری
که دلی هست که مشتاق به توست
و روا نیست
که تو
بیشتر از حالت صبر،
بگذاری دل تنگم را دوست ،
به فراق و دوری
بلکه یادم...

تا توانیم غمی از دوش جهان برداریم
ما اگر انسانیم
و بکاهیم کمی استرس از دوش بشر
و بکاریم نهال
و بگیریم گردن ،که اگر رنجی بود
بی گمان مسوولیم ما در برطرف کردن آن
سهم خود را برسانیم به نصف
در به رخ دا...

عازمم پیش خدا من امشب ای مردم
هر چه دارید بگویید به من
تا بگویم به خدا
که شما می دانید که خدا به دلشستگان نزدیک است
و خودش گفته دعای دل شکسته در هوا میگیرد
من دلم بشکسته
از یکی از نفرات
می برم پیش...