من تو را دیدمُ و یادم افتاد
که چه آشنایی تو
آه تو همان نقش پر از رنگ
که در رویاها
من به مادام کمی دل تنگی
و به هنگام طلبکاری خویش از دنیا
به تو راه می یافتم
و به خود می گفتم
هر کسی هر چقدم بد باشد
باز با وزنه ای بی رحمُ و پر از رنج و اَلَم در دنیا
مستحق است و سزاوار
به یک فرد که در رویایش
می زند با او حرف
می رود با او راه
میشود همدم دلتنگی ها
چه سعادتمندم من در اکنون
که تو را یافته ام
یا که پیدا شده ای
در جهان طول و عرض و ارتفاع
و به هر روی
حضورت به من این را آموخت
که گهی رویاها سازگارند بر اندام جهان
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 02 اسفند 1401 18:08
سلام ودرود