در هر غزل حس می کنم حال بدت را
باید بتابانی به هر بیتم قدت را

وقتی خیالم ، قصه ی ماه و پلنگ است
هر روز باور می کنم جزر و مدت را

هی می نشینم در کنار برکه ، شاید
از سفره ماهی ها بپرسم مر...

عاقبت قصه ی من با دل تو یکسره شد
سهم تنهایی من بسته ترین پنجره شد

ماه من کار دلم با دل تو در هم ریخت
حس من توی کتاب نفسم چنبره شد

عشق در استرس موج به پایان نرسید
گرچه زیبایی دریای غزل منظر...

سایه ات امتداد خوبی هاست

خنده ات بازتاب عرفان ست

طعم لبهای تو پس از بوسه

بهترین اشتیاق مهمان است



بی تو اینجا پرنده غمگین است

نفسم در مسیر بن بست است

غم که آمد چه خ...

دلم مثل کویر شوره زاری
پُر است از بغض خیس بیقراری

به لطف طعم تلخ چشمهایت
نصیب من شده شب زنده داری

همیشه منتظر ماندم که شاید
دوباره بشنوم سوت قطاری

دل ثانیه هایم تنگ تنگ است
ندارم چاره ...

دلم افتاده در بن بست رویت
نگاهم مست مست مست رویت
نمیدانی چه دارم می کشم من
میان هر غزل از دست رویت

غم آمد من درونش قد کشیدم
تو را پایان دفتر بد کشیدم
کنار چشم تو با اشک سرخت
دوتا صحن و دوتا...