چشم سیر
غم در دلم همیشه اگر ماندگار بود
شادی به دل نساخت و ناسازگار بود
کوتاه بود دست من از دامنت ولی
چشمم به راه مانده و در انتظار بود
اما سه چار سال جوانی به قریه ای
یک رادیو و والرو،سگ در کن...

در شاهوار
اگر گذشت جوانی به دل شرار که دارم
هزارداغ ِ نهانی ز روزگار که دارم
جوانی ارکه به آیین،ندیده ام چه غم ای دل
به سینه حسرت روی تو گل عذار که دارم
اگر چه این فلک ِ پیر، پیر کرد و ...

تا چشم چشم توست
تا چشم چشم توست و تا دل مرا دل است
جز آه صبح و ناله ی شامم چه حاصل است
روزم چو چشم توست شبم زان سیاه تر
تکرار صبح وشام مرا دور باطل است
زان دم که بذر عشق ِتو را کاشتم به دل
یاس ...

کبوتران غریبیم
کبوتران غریبیم راهمان که یکی است
امید خانه نداریم چاهمان که یکی است
اگر که شوق پریدن به سوی من داری
سر ِ قرار بیا وعده گاهمان که یکی است
بیا که هر دو ی ِ ما درد مشترک داریم
برای ...

حسرت
به راه عشق تو عمری به سر دویدم و رفتم
ز باغ عشق و محبت گلی نچیدم و رفتم
خبر نداشتم از عمر بی دوام گل افسوس
قدم به باغ نهادم دمی چمیدم و رفتم
چه الفتی که زیار و دیار در دل من بود
چه حسرتی که...