بهارم آمد و خبری از تو ندارم
چه سخت است برایم این روزگارم
پرستوها که از سفر برگشتند
مسافران همه به خانه برگشتند
من ماندم در بی خبری و تنهایی
عزیزتر از جانِ شیرینم کجایی؟!
می دانم مایل به رفتن نبودی
توکه اهلِ عهد شکستن نبودی
اما روزگار تو را از من جدا کرد
روزگار تو را با رفتن آشنا کرد
ندانستی دوری ات آتشِ جانم شد
آرزویم دوباره دیدنِ رویِ ماهت شد
نسیم آمد بویِ عطرت را آورد
در ذهنم خاطراتمان را آورد
می دانم تو چون من در یادم هستی
تنها دلتنگ و بی قرارم هستی
همچون هرسال در انتظارت هستم
هر جا هستم به فکر و یادت هستم
بگو ای نازنینم کجایی
بگو با کدامین بهار می آیی!
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 3 از 5
نظر 8
امیر عاجلو 13 خرداد 1399 08:42
درود بر شما
پردیس میرزاحسین کاشی 13 خرداد 1399 18:02
سپاسگزارم
فردین صمدی 13 خرداد 1399 13:38
درود بر شما رقص قلمتان هماره مانا
پردیس میرزاحسین کاشی 13 خرداد 1399 18:02
سپاس فراوان
کرم عرب عامری 13 خرداد 1399 13:51
پردیس میرزاحسین کاشی 13 خرداد 1399 18:02
حسین یوسفی رزین 13 خرداد 1399 23:30
نغمه ی زیبای بهاری آفریده اید
با احساسی قوی
اگر ریتم و اهنگ خاصی به نوشته ها ببخشید
زیبا تر از این هم خواهد شد .
درود بر شما
جتما مستحضرید انچه که بر شعر لطافت می بخشد
موسیقی غنی ان است
...........................
بهار آمد گل آمد یار بس کو
صدای شرشر آب امد از جو
دلم چون ابر غمگین زد سیاهی
همه آمد نیامد یار دلجو
...........................................
بهار آید همه گل ها درآید
هزاران نغمه های خوش سراید
چه زیبا می شود صحن گلستان
خوشا راهی که از ان دلبر آید
پردیس میرزاحسین کاشی 14 خرداد 1399 11:00
درود بر شما،سپاسگزارم