دل ز دستم رفت صد فریاد و آه
چون که عشق آمد گرفتم من پناه
من به آسایش نمودم بس سجود
همچوعابد در پی معبود و جود
عاشقی نزدیکی و قرب خداست
آنچه دارد ازهمه هستی جداست
هرکه عاشق شد بدنیا حاکم است
در ضمیر باطنش بس عالم است
عشق بتنهایی همه قوت و غذاست
حکم می راند، بدان فرمانرواست
عشق بواقع رقص روح آدمیست
لیلی ومجنون همان پیغمبریست
حال کن آدینه با رسم خدا
عشق را هدیه نمود بهر وفا
گر دلارامی ترا گردید نصیب
کن تو آرامش نصیبش ای حبیب
شاعر : خداداد آدینه
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 04 فروردین 1402 00:55
درود بر شما