مَنِ وحدت گُریزِ بی تحمل ، به درک ِ ذاتِ الرحمن رسیدم
که رحمن کُلِ تسهیلاتِ عشق است
من از رحمن ، به لاامکان رسیدم
از آن روزی که در دارالمجانین ، تَنِ افسرده را دیگر ندیدم
به خود خندیدم و چرخی زدم تا
ز خود.. بیخود شدم ، تا جان رسیدم
علیرضا جلیلی راثی #مسافر
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 1
خسرو فیضی 08 فروردین 1399 18:21
. با بهترین درودهایم
. استاد کلک خوش خرامتان زیبا سروده ای را رقم زده
. موفق و بهروز باشید
.