تا که سیب از درخت عشق افتاد
لحظه راندنم شد از جبروت
چون که ابلیس روح عاشق شد
سوخت پروانه در سقوط ِ هبوط
ساعت حادثه رقم زد لوح
رانده شد عشق سرخ از ملکوت
در سراشیب درد غلتیدم
آمدم تا شبی درین ناسوت
نقش ِ معکوس روزنی تاریک
در ظهوری که می رسد به ثبوت
موج ها رفت و مُرد در ساحل
سر به مُهر است راز من مسکوت
ناله ء باد می دمد در نی
می نوازد به سوز دل به فلوت
دشت هموار خشک شد، سله بست
من و آیینه چهره ای فرتوت
نیست باران دشت دل جز ریگ
لخت و عریان کویر من شد لوت
می برد ابر بوی باران را
از بلندای بام این برهوت
سقف این شهر تیره و پردود
آسمان ِ دلم شده تابوت
ساکت اما دلم پر از غوغاست
حنجره پر شد از صدای سکوت
چون قطاری که گمشده در مِه
می کشد در سیاهی شب سوت
آخرین بیت و خط پایانست
آهن ِ سرد و بوسهء باروت
دفتر ِ شعر پر شد از گل سرخ
دفتر ِشعر من پر از یاقوت
سیدمحمدطباطبایی
تعداد آرا : 6 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 22
امیر عاجلو 08 اردیبهشت 1399 12:30
چه تصویر سازی زیبایی!درود
سیدمحمد طباطبایی 08 اردیبهشت 1399 13:58
درودتان حضرت عاجلوی عزیزم
سپاسگزارم از نگاه والانگر و مهرآسایتان
حضورتان همیشه ارجمند و گرانسنگ است
برقرار و مانا باشید نازنین
فاطمه گودرزی 08 اردیبهشت 1399 13:24
درود بر شما
سیدمحمد طباطبایی 08 اردیبهشت 1399 14:00
درود بر غزل بانو گودرزی عزیز
سپاسگزار و سرفرودم به مهر گراندخت
مسعود مدهوش 08 اردیبهشت 1399 13:48
درود بر استاد والا نگر و خرد مندم
قطعه ی بسیار زیبا و دلنشینی را مهمان بودم
سیدمحمد طباطبایی 08 اردیبهشت 1399 14:03
درودتان جناب مدهوش
دوست خوب و گرانقدرم سپاسگزارم از مهربانیت مسعود نازنینم
حضور سبزت را ارجمند می دانم و توفیق بسیار برایت آرزومندم
سرافراز و پایدار باشی نازنینم
سیلویا اسفندیاری 08 اردیبهشت 1399 14:34
درود و عرض ادب استادم
قلمتون مانا
سایه تون مستدام
سیدمحمد طباطبایی 08 اردیبهشت 1399 15:49
درودتان غزل بانو اسفندیاری عزیز و نازنین
پرنیان حضور سبز و مخملیتان چون اشعارتان سیال و سبز و روح افزاست
رونده و پوینده و مانا باشید دختر نازنینم
مهرتان را سپاس
معین حجت 08 اردیبهشت 1399 17:30
به به سید بزرگوار چه زیبا از پس قوافیِ به این سختی بر آمده اید و واژاه ها را به تسخیر کشیده اید
سیدمحمد طباطبایی 08 اردیبهشت 1399 18:22
درودتان حضرت عشق
استاد حجت ارجمند و نازنینم ، سپاستان که به پرند لطف کمترین را خلعت پوشاندید و
به کرم ابراز تفقد نمودید،
نازنین گرانسنگ فرزانه ، فرمایشتان مقبول است و صحیح و صد البته دغدغه خاطر اکثر
شاعران موزون سرا در سرایش غزلیات و قصاید و قطعات مطول قوافی و صحت قافیه است ، که گاه شاعر جهت بیان درون مایه و الهامات شعری ناگزیر ملزم و مجبور به قوافی معیوب نیز می گردد ، تا محتوای ذهن که عنصر اصلی و جان کلام شاعر جهت بازگویی و انتقال آن
محتوا به مخاطب است مخدوش نگردد ،
مصرعی قافیه معیوب خطی ( شکلی) است ، البته بسیاری از شعرا اعم از متاخرین و متقدمین عیب خطی را در اشعارشان جایز دیده و اشعاری عیوب خطی مقفی نموده اند،
حتی ایطاء خفی ( شایگان)را نیز در برخی اشعار جایز دانسته اند ، چنانچه جناب عبید نیز
فرموده اند:
طبع عبید را که چو گنجی است شایگان
معذور دار قافیه گر شایگان کند.
ارادت بیکران باقیست
باقی بقای حضرت دوست
یا حق
معین حجت 08 اردیبهشت 1399 20:00
بله استاد طباطبایی صد در صد با توضیحات شما موافقم ، محتوا و رساندن پیام اصلی شعر
هرگز نباید فدای قوانینی شود که خودمان وضع کرده ایم ، آنچه شما بزرگوار با درایت
کامل و متبحرانه انجام داده اید را میستایم
سیدمحمد طباطبایی 08 اردیبهشت 1399 20:40
خاک پایت توتیا بر چشم دوست
قلب ما دولت سرای مهر اوست
س-م-ط( مسکین/تهرانی)
مینا یارعلی زاده 08 اردیبهشت 1399 17:54
درودتان گرامی
بسیار عالی
سیدمحمد طباطبایی 08 اردیبهشت 1399 18:33
درودتان غزل بانوی علیزاده گرامی و فرزانه ام
عالی نگاه سرشار از محبت شماست که مهر افشاندید
سایه سار مهرتان مانا و گستران باد
سپاستان
ولی اله بایبوردی 08 اردیبهشت 1399 17:59
سلام و درود
عارفانه ای زیبا
هبوط حضرت آدم همراه با حوا از روضه ای از رضوان الهی ...
سوخت پروانه در سقوط ِ هبوط
دستمریزاد استاد بزرگوار
سیدمحمد طباطبایی 08 اردیبهشت 1399 18:36
درودتان استاد عارف فرزانه بایبوردی عزیزم
سپاسگزارم که به نور مهرتان چراغ دل می افروزید
درود بی کرانه نثارتان
محمد رضا درویش زاده 08 اردیبهشت 1399 18:07
درود استاد غرق در لذت شدم
سیدمحمد طباطبایی 08 اردیبهشت 1399 18:45
درودتان حضرت دوست
استاد درویش زاده نازنینم ، سپاس که به طراوت نسیم مهربانیتان پیام رسان مهرید و طلایه
دار شادمانی،
خرسندم که سیاه مشقی دل سپیدتان را بوجد آورد و موجب شد شکوفه محبت بیفشانید
برقرار باشید
سپاستان
خسرو فیضی 08 اردیبهشت 1399 20:54
. من از صبح می گویم از این . از دیده ها پنهان
. چه گشتی میزند امشب . میان شهر گمنامان
. از این آهنگ بیهوده که در گوش زمان جاریست
. مرا سهمی ست پیوسته مرا رنجی ست بی پایان
. مگر این باد ویرانگر چگونه وسعتی دارد ؟
. که این گونه نمی گنجد در آغوش شب و طوفان
. ملالی نیست ای طوفان زمین را بیشتر بفشار
. که ویرانتر نخواهد شد برایم این شب ویران
. ابیاتی چند از یک غزلم تقدیم استادم . . امید که مقبول افتد
. سلام و درودهای بیکران نثار تان باد
. استاد والانگر و اندیشمند . سروده شوق انگیزتان سبب ساز جسارتی
. که با خط خطی های جوانی آغاز کنم !!! جسارت دانش آموز خویش را عفو فرمائید .
. آنقدر در عمیق شعر فوق زیبایتان غرق شده بودم که تا بخود آمدنم چنین زمانی سپری گشته بود .
. بارها خواندم و هر بار درسی نو آموختم
.
عباس جوخواست 09 اردیبهشت 1399 05:52
سلاااااااااااااااااااااام
عرض ادب و ارادت دارم
عالی مرورتان کردم
جمشید اسماعیلی 09 اردیبهشت 1399 19:06
عالی بود دوست عزیز
موفق باشید وبرقرار
مریم پیروزیان 11 اردیبهشت 1399 01:17
درود برشما