گردش در خیابان ” شاه آباد” سابق تهران

ما هم امروز هوسی کردیم برویم محله ی قدیمی مون ، هی یادش بخیر خیابان شاه آباد حالا شده خیابان جمهوری اسلامی دنبال کتاب فروشی بودم که سالها ازشون خرید می کردم .
از دوست خوبمان ممنونم مرا هم بیاد آورد امروز چه دیدیم ، بیشتر کتاب فروشی ها واگذار کردند تا نزدیکی میدون بهارستان رفتم پیری نابینا گوشه دیوار ایستاده بود هر از گاهی چوب سفیدش را رها می کرد جلوی پای عابران ، هیچ نشانی از نشاط نبود ، بیاد قدیما یک ساندویچ فروشی بود که کوکو سبزی و کنلت به مردم عرضه میکرد . یک عکاسی بود چقدر فیلم بردم برایم چاپ و ظهور کرد ،نبود از آشنا ها فقط کتاب فروشی سنایی بود .
روبرو قهوه خانه ی بود گفتم بروم یه چایی بخورم نیمکت های کنار دیوار پر از ”آدم ”بود اما در دست هر کدامشان چوبی بود که کنار لبشان گذاشته بودند سلام کردیم و گفتیم یه چایی گفت می بری گفتم مگر چایی ... را هم می برند ! چایی را می خورند ،( راست می گفت !) صورت نمیدیدم ! وسط قهوه خانه یک چارپایه بود نشستم روبریم سه جوان و یک پیرمردی بود ، پیر گفت آب سرد بخور گفتم عصبانی نیستم و در چشمانش خیره شدم و گفتم جنون دارم گفت فشار داری گفتم نبضم را بگیر گفت چطور گفتم همیشه دکترم اینطور نبض مرا میگیرد بدون فشارسنج !و گفتم لنگ ازشما ...
همه ساکت بودند و‌ما توضیح المسائل را گشودیم ،گفت مرید خود گردان مارا گفتم مولا خودتی ...ای پیری که دل جوان داری چایی رسید ما هی استکان بلب بردیم و گذاشتیم و شعری بگفتیم ....یک استکان را بیست بار بلند کردیم و سخنی گفتیم همه حیران بودند از نطق ما گاهی نگاهم را بر روی جوانی که روبرویم می انداختم و او تبسمی میکرد و می گفت به به ...
جلوی هر کدامشان یک میکروفن بود از بلنگوهایشان فقط قل قل آب بود که شنیده میشد ...
ولی از هر چه بگذریم ...انصافا چایی خوش طعم و تازه دمی بود .
پشت دخل پیرمردی بود انگار سالها پیش می شناختم چند ثانیه چشم در چشم شدیم و گفت چی بود ...ده هزار تومن گذاشتم روی میز و زدم بیرون همه در کف بودند که این کی بود ! ومن درکف خیابان گم شدم ...

محمد مولوی
پی نوشت :
1۱ اسفند ماه 1397

کاربرانی که این نوشته را خواندند
این نوشته را 275 نفر 646 بار خواندند
محمد مولوی (03 /02/ 1399)   | اکبر رشنو (04 /02/ 1399)   | علی معصومی (05 /02/ 1399)   | سمیه مردیان (07 /02/ 1399)   | خسرو فیضی (15 /02/ 1399)   | م درجزی (02 /10/ 1400)   |

نظر 4

  • علی معصومی   05 اردیبهشت 1399 10:30

    درودها برشما
    ارجمند
    ••••
    ☆☆☆☆☆
    rose rose rose

    • محمد مولوی   30 تیر 1399 11:51

      سلام و درود
      جناب معصومی استاد گرامی
      سپاسگزارم rose rose rose

  • محمد مولوی   17 اردیبهشت 1399 20:46

    ای عشق ...

    باید خبرت می کردم
    آمدم نبودی ، 
    همسایه به غلط گفت ،
    او به ماه عسل رفت !
    از تو چه پنهان ” دلم” گرفت 

    #محمد_مولوی

  • محمد مولوی   24 تیر 1399 21:39

    چهارست سرمایه ی کامرانی
    جوانی ، جوانی، جوانی، جوانی !

تنها اعضا میتوانند نظر بدهند.

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا