در میان مسیر که بودم زمزمه های آب را شنیدم
که در زیر لبش نجوا میکرد
و قبیله ی شهودی ام را فریاد میزد
و قلمی همچون فرکانس فرشتگان
به روی جاده ی درونم لبخند میزد
انگار سر چشمه واقعیت با اصوات
فلسفی
همانند مسافری چراغ به دست
من را لبریز از نوشتن میکرد
از کناره فنجان چوبی
لب طاق پنجره
صفحات استدلال را
در مقابل دروازه چشمانم خلق میکرد
صفحاتی که از سیاره سیروس همانند آویز کارمایی
هر روز صبح از دریچه چشمان آویزان میکردم
و من خوشحال از گرمای اکنونی اکنون هزار ساله را
به یاد م آورد
گرمای اکنونی که از ازشیار های جوهر قلمم برو ی صفحه ذهن اثیریم جاریست ????
اریحا
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 26 بهمن 1402 17:33
درود بر شما
سحر خالقی 27 بهمن 1402 08:20
ممنون
محمود فتحی 27 بهمن 1402 07:06
درود برشما
سحر خالقی 27 بهمن 1402 08:20
ممنون
محمود فتحی 27 بهمن 1402 09:27
سلام بانو خالقی گرامی این چند بیت قدیم حضور گرم شما
چگونه به تاول پاهایم بگویم تمام مسیری که رفتم اشتباه بود
هرآنچه دراین مسیر پیمودم تفاوت حق کشی و گناه بود
سحر خالقی 27 بهمن 1402 13:27
????
محمود فتحی 27 بهمن 1402 14:10
سلام تجربه بالاتر هرگونه علم است جواب ؟؟؟؟