اتل متل یه قصّه، یه قصّه ای که راسته
قصّه دختری که غمگین یه جا نشسته
دختر قصّه ما دختر شاه دینه
اسم خودش رقیّه، اسم باباش حسینه
دختر قصّه ما مسافر کربلاست
مثل بابای خوبش، مهربون و با صفاست
بابای مهربونش، تو, کربلا شهید شد
بعد بابا موهای رقیّه هم سپید شد
دختر قصّه ما دلتنگ بابائیه
بودن کنار بابا، خودش یه لالائیه
یادت باشه عزیزم؛ اون که بابا نداره
بیاد باباجونش همیشه غصّه داره
چیزی نگی که دلش بشکنه و بلرزه
با اشک چشمِ یتیم، عرش خدا می لرزه
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 12
امیر عاجلو 15 شهریور 1399 17:02
!درود
محمد روحانی راد 20 فروردین 1400 01:51
کرم عرب عامری 16 شهریور 1399 00:19
محمد روحانی راد 20 فروردین 1400 01:51
ولی اله بایبوردی 16 شهریور 1399 10:32
سلام و درود
اجرتان با ولایت
دستمریزاد
محمد روحانی راد 20 فروردین 1400 01:52
سلام و عرض ادب
ممنون عزیز
توفیق همگی را در راستای رسالت شاعری
از حضرت دوست خواستارم
محمد رضا درویش زاده 16 شهریور 1399 23:51
هزاران درود
محمد روحانی راد 20 فروردین 1400 01:52
سلام و عرض ادب
ممنون عزیز
توفیق همگی را در راستای رسالت شاعری
از حضرت دوست خواستارم
محمد علی رضا پور 17 شهریور 1399 14:29
محمد روحانی راد 20 فروردین 1400 01:52
محمد روحانی راد 20 شهریور 1399 00:59
سلام و عرض ادب خدمت همه دوستان عزیز
شاعران گرانقدر
عذرخواهی مرا بابت عدم پاسخگویی پذیرا باشید.
از ابراز لطف و مهر همگی کمال تشکر و قدردانی را دارم.
برایتان بهترین ها را آرزومندم.
قلم و قدم هایتان در مسیر بندگی حضرت حق، و سربازی امام زمان(عج)، استوار باد.
علی رفیعی 01 اردیبهشت 1400 22:04
سلام
ارزشمند و عالی قلم زده اید
اجرتون با حضرت سیدالشهدا علیه السلام