ای کاش میشد اندکی هم ذات ِ باران بود
بر تشنگی ها ی جهانی چشمه ساران بود
ای کاش در قرن ِ گناه آلوده ، انسان بود
از هم نشینی در صف ِ شیطان پشیمان بود
نا لایقیم و در خطاها غرق ، میدانیم
چشم انتظار ِ لحظه ی آغاز ِ طوفانیم
از بارگاه کبریا اعجاز میخواهیم
بی شک گنه کاریم اما باز میخواهیم
پاهایمان در گِل ، پر ِ پرواز میخواهیم
در نقطه ی پایان ِ خود ، آغاز میخواهیم
آغاز یک دنیای دیگر باش مهدی جان
آرامشی بر دیده ی تر باش مهدی جان
ما سیصدیم و سیزده ؟ نه ، خوب میدانیم
در جمعه ها در کسوت ِ حق ندبه بارانیم
در انتظار رو ء یَت ِ ماهت غزل خوانیم
ما گرچه بد کردیم آقا جان پشیمانیم
میدانم اینجا بین ما هستی و پنهانی
از کرده های امتت مبهوت و حیرانی
حاضرترین غایب تویی از لحظه ها آگاه
فریاد تو پیچیده چون مولا درون چاه
هرگز نمیبینی در این برزخ یکی همراه
آه از گناه ِ مردمان ِ ابله و گمراه
از شنبه ها تا جمعه در تکرار می چرخیم
در حسرت ِ یک لحظه ی دیدار می چرخیم
اکرم بهرامچی
تعداد آرا : 5 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 23 خرداد 1400 20:41
سلام ودرود
محمد خوش بین 23 خرداد 1400 21:34
سلام و درودها بانوی فرهیخته و هنرمند
واقعا زیبا و دلنشین سرودید
محمد خوش بین 24 خرداد 1400 20:33
سلام و درود دوباره
معذرت بابت استیکر که اشتباها دستم خورده
جواد امیرحسینی 24 خرداد 1400 23:40
سلام بر بانوی شاعر ارجمند.. قلمتان استوار و اندیشه نابتان مانا. پاینده باشید.
کاویان هایل مقدم 25 خرداد 1400 10:30
ای کاش می شد....
آرزوهایتان روا بانو
منصور آفرید 25 خرداد 1400 12:57
درود بر بانوی ادیب و شاعر خانم بادامچی گرامی
زیبا و دلنشین
محمد مولوی 05 تیر 1400 02:12