موج اشکم دیده ای ساحل ز مژگانم شکست
پهنه ی روی کویر از بوسه انسانم شکست
باورت کردم که آیی از هبوط آدمی
نی غلط کردم هزاران دیده سامانم شکست
در مرام عاشقان رهرو مگر معشوقه نیست
رهرو راهت شدم زادم زجانانم شکست
بین غروب از آدمی هجران طلوعش را نگر
در خرابات دلم پیمان ز وجدانم شکست
حاضرم در محکمه از حکم مصدورش جزا
برزخ روحم چرا از جسم حیوانم شکست
آرزو آورده ام گر حاجتم گردیده رد
رو سیاهی را سند آورده حرمانم شکست
در بلا داری نگه گردیده استادی بزرگ
این بزرگی دیده روحی از بزرگانم شکست
سید از خود در بیابان غرور م بی نشان
بایدا از جان شوم انسان که دورانم شکست
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
امیر عاجلو 01 دی 1399 09:53
درود بر شاعر گرامی ,شعر شما را خواندم موفق باشید
سید مظفرالدین هاشمی 01 دی 1399 14:52
نظر لطف شماست بزرگوار
رضا زمانیان قوژدی 01 دی 1399 12:10
درود بر شما شاعر توانا
سید مظفرالدین هاشمی 01 دی 1399 14:52
سپاسگزارم استاد بزرگوار
کاویان هایل مقدم 02 دی 1399 12:23
لذت بردم فراوان
روان و گویا و آشنا
سید مظفرالدین هاشمی 02 دی 1399 23:37
ممنون وسپاسگزار استاد فرهیخته
منصور آفرید 03 دی 1399 10:02
درود بر شما دستمریزاد
سید مظفرالدین هاشمی 03 دی 1399 11:22
ممنون وسپاسگزار استاد فرهیخته
امیرعباس معینی 03 دی 1399 21:59
درود بر شما استاد هاشمی عزیز
برزخ روحم چرا از جسم حیوانم شکست
دستمریزاد
در پناه " اللّه آن یگانه ستوده مقدس ترین"
سید مظفرالدین هاشمی 04 دی 1399 22:40
سلام استاد فرهیخته از توجهات حضرت عالی کمال تشکر را دارم