من میان باغ انگور
تو دم از حور و رضوان میزنی
من پی می و شراب
تو دم از نماز و قرآن میزنی
من مست و خراب عالم
تو دم از هوش و جان میزنی
من جام می به دست
تو انگشتر عقیق به دست
من اندر فکر یار
منتظر دیدار
بی خواب چشم او
پی پیچ و تاب موی او
به یاد خم ابروی او
تو دم از خدا و عرفان میزنی
باشد، هر چه تو گویی
من کافر دو عالم
فروشم دین و دنیایم
به یک نگاه یارم
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 5
امیر عاجلو 16 خرداد 1401 10:28
!درود
محمد محمدی 20 خرداد 1401 03:07
درود و سپاس
محمد مولوی 23 تیر 1401 15:49
درود
تولدتان مبارک
محمد محمدی 24 تیر 1401 01:12
متشکرم
لطف فرمودید
قاسم لبیکی 23 تیر 1402 16:56
درود شاعر گرامی
زادروزتان مبارک
روزگار تان همواره غرق شادی
مانا باشید و قلمتان نویس