آخر از چشمت شرابی ریختی در دیده ام
شد لبالب از نگاهت کاسه خشکیده ام
باورت کی می شود در پیشخوان انتظار
چند سالی می شود این جامها را چیده ام
من که بدمستی نمی کردم چرا کردی دریغ
آن دوچشمی را که من از دورها بوسیده ام
خون دلها خوردم از هرگز ندیدن های تو
در میان آن همه احساس ناپوشیده ام
پیش چشمت بودم و هرگز نمی دیدی مرا
من که بر پیشانی خود نقش دل کوبیده ام
سالها باخاطرت در زیر سقفی مشترک
می نشستیم و به دستت باده ها نوشیده ام
غصه ام می گیرد از اینکه ندیدی تا چه حد
گوشه چشمی بیندازی به من , کوشیده ام
منتظر بودم که شاید پرسی از من پرسشی
تا بگویم دیرسالی من چرا ,شوریده ام
هرگز اطرافت ندیدی تاببینی من چقدر
درمیان حجم انبوهی علف پوسیده ام
حیف از آن باری که باید در جوانی می گرفت
این درخت عشق عمری بی ثمر روییده ام
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 11
امیر عاجلو 27 اردیبهشت 1400 20:55
.مانا باشید و شاعر
جواد مرادی 27 اردیبهشت 1400 23:35
درود جناب قادری شاعر گرانقدر
زیبا و دلنشین
محسن جوزچی 27 اردیبهشت 1400 23:35
درود بیکران بسیار زیبا و عاشقانه ،قلمتان سبز و اندیشه تان زلال چون همیشه
کیوان هایلی 28 اردیبهشت 1400 00:10
درودها بر شما جناب قادری عزیز
زیبا سرودید
قلمتان سبز
کاویان هایل مقدم 28 اردیبهشت 1400 09:24
شاهکاری را به قلم جاری ساختی ای عزیز
براوو، مرحبا، آفرین، احسنت و ......
خون دلها خوردم زان هرگز ندیدن های تو
کاظم قادری 28 اردیبهشت 1400 10:08
سلام ودرود و سپاستان باد بسیار عزیز دل ودوست گرامی
سیمین حیدریان 28 اردیبهشت 1400 10:46
سلام و درود ها
سعید فرضی زاده 28 اردیبهشت 1400 12:23
سلام بسیار زیبا مانا باشید وشاعر
محمد رضا درویش زاده 28 اردیبهشت 1400 20:06
بسیار زیبا لذت بردم رفیق ادیب و هنرمندم تندرست باشید
فائزه مومیوند 28 اردیبهشت 1400 23:21
درود بر شما شاعر گرانقدر
زیبا و دلربا
بمانید و بسرایید شاعر خوش قلم
جواد امیرحسینی 29 اردیبهشت 1400 23:45
سلام و درود جناب قادری. عالی مثل همیشه. زنده باشید