وعده آمدنی داد و نیامد چه کنم
رفت چندین دی و مرداد و نیامد چه کنم
چشمهایم نگران خیره به ساعت شب و روز
خسته از گردش اعداد و نیامد چه کنم
آشی از عاطفه در دیگِ غزل پختم و چند
چامه بر سفره میعاد ونیامد چه کنم
کفشها شکل دوتابوتِ به پا یِ من و مرگ
سایه اش بر سرم افتاد و نیامد چه کنم
ضربه ها پتک اجل بر فقراتم زد و خوب
طاقتم پشت من اِستاد و نیامد چه کنم
خسته شد عالمی از صبر من و من که هنوز
سینه بر تیشه ی فرهاد و نیامد چه کنم
ریشه ی آهِ من از بس که فرو رفت به دل
پر شد از شاخه فریاد و نیامد چه کنم
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 9
امیر عاجلو 14 خرداد 1400 15:27
.مانا باشید و شاعر
محسن جوزچی 14 خرداد 1400 23:13
درود بر جناب قادری ،بسیار زیبا در معنای انتظار سرودید ،،،خسته از گردش ایام نیامد چه کنم
کیوان هایلی 14 خرداد 1400 23:20
درودها بر شما جناب استاد قادری گرامی و بزرگوار
بسیار زیبا و دلنشین سرودید
قلمتان سبز
سعید فرضی زاده 15 خرداد 1400 10:56
سلام و درودها بسیار زیبا سروده اید
محمد خوش بین 15 خرداد 1400 14:06
سلام و درودها استاد عزیزم
چقدر زیبا و دلنشین غزل میگید
آفرین به این همه معلومات
کاویان هایل مقدم 17 خرداد 1400 10:37
به به هر چه زمان جلوتر میرود پختگی بیشتر و بیشتر عیان می شود
آفرینها بر آفریننده چنین گوهرنوشته هایی
شبنم رحمانی 18 خرداد 1400 14:43
درود بر شما . چون همیشه بسیار زیبا و دلنشین
سیمین حیدریان 20 خرداد 1400 12:43
سلام و درودها
محمد مولوی 22 خرداد 1400 21:08
سلام و عرض ادب