شعری قدیمی:
من اگر ستاره باشم تو تمام آسمانی
من اگر فنا پذیرم تو همیشه جاودانی
من اگر چو آبشاران شده ام بسی خروشان
خجلم ز رویت ای مه که تو بحر بیکرانی
من اگر به باغ چون گل شده ام قرین بلبل
همه آید از تو حاصل که بهار گلسِتانی
من اگر سیاه بختم به ازل چو خال رویت
به خدا که در دو عالم تو چو مهر زرفشانی
من اگر چو مرغ بیدل به تو واسپرده ام دل
سببش همین که روزی تو به دام خود کشانی
من اگر به گاه مستی غزلی به نغز گویم
تو غزل به نغز گویی همه دم به هر زبانی
من اگر به چاه پیری فتم از گذشت گردون
تو به لطف روزگاران همه ساله نوجوانی
من اگر به زشت رویی به جهان فسانه باشم
به جمال خوب و شیرین تو سرآمد جهانی
من اگر اسیر گردم به هوای نفس روزی
تو چنان امیر نفسی که به نفس در نمانی
من اگر به رسم دیرین زده ام نوای شیرین
تو به ساعی آفرین گو که هنوز مهربانی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 10
امیر عاجلو 31 خرداد 1400 15:09
سلام ودرود
محمد مولوی 31 خرداد 1400 17:02
درود برشما
محسن جوزچی 31 خرداد 1400 20:12
هزاران درود بر شما
علی آقا اخوان ملایری 02 تیر 1400 00:03
درود بیکران بر شما استاد ارجمند ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، معنا دار، عاشقانه و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
دستمریزاد
قلمتان نویسا
کاویان هایل مقدم 02 تیر 1400 00:05
درودهای فراوان بدرقه راهتان کاظم خان عزیز با این خوان تمثیلات و تشبیهات رنگارنگ
کیوان هایلی 02 تیر 1400 09:36
درودها بر شما جناب استاد قادری بزرگوار
بسیار زیبا و دلنشین سرودید
قلمتان تویسا
محمد علی رضا پور 02 تیر 1400 11:29
که هنوز مهربانی
محمد علی رضا پور 02 تیر 1400 11:29
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود
فرهیخته ی گرانقدر،
لطفاً در صورتی که شعر پیشرو و مکتب ادبی نورگرایی را، می پسندید و آن را شایان گسترش می دانید،
با سرایش و نگارش در آن و یا هرطور که شایسته می دانید، در پربارتر شدن این شیوه و مکتب بومی ارجمند، مددکار باشید!
(توضیحات و نمونه های بیش تر در نوشته ها و سروده های بنده، قابل جستجوست)
نمونه هایی از شعر پیشرو در مکتب نورگرایی
1. در گونه ی سه گانی:
پشت آسمانخراش های انتهای شهر/
آنچه دلگشای هر سواره و پیاده ای ست/
کشتزار باصفای ساده ای ست.//
2. در گونه ی سروش:
والقرآن الحکیم/
بارش نور از هوای کریم/
پای رستاق و قلب پایتخت، مقیم/
در گلاب شهود.//
3- در گونه ی سه گلشن:
“آیینِ مهر از گلشن آموزیم!
جان را بیافروزیم!”
باید بپرسی حال شیدای غزل ها را
باید بدانی در مسائل، راه حل ها را
بی عشق ماندن، کار این دل های نازک نیست
زیرک نمی پرسد دوباره مُستدل ها را
با چتربازان، دوست دارم هم سفر باشم
تا بنگرم با چشم عاشق هم غزل ها را
تالاب ها از رقص باران، عکس می گیرند
نیلوفر آبی، غزلپرداز
در خاطر من ثبت رسمی کن محل ها را
بوسیدن چشمان عاشق، رسم خوبی بود
خود جمع می کرد از قبیله، مُبتذل ها را
این برج ها، معراجِ نادانیِّ فرعون اند
آخر! کلانشهرِ گُسَل! بشنو مَثَل ها را
“وقتی بَدَل ها را به دل، آرایه می سازی
عکس العمل ها را چرا محکوم می سازی؟!
حیف است اگر شعرِ تماشا را نپردازی.”
محمدعلی_رضاپور(مهدی)
کاظم قادری 03 تیر 1400 22:41
سلام و درود برشما و افتخاری برای بنده است در این مسیر گام بردارم استاد گرانقدر
منصور آفرید 03 تیر 1400 11:46
درود بر استاد هایلی گرامی
غزلی بسیار زیبا