شعری قدیمی::::::
نازنین آغوش گرمت گرمی خورشید بود
در میان بازوانت عمر من جاوید بود
مردم چشمت که از من خواهش بسیار داشت
خود نمی دانی ولی زیبا چو مروارید بود
هر نفس رخساره ات می دیدم از گرمای عشق
چون لهیب آتشی در حالت تشدید بود
دست لرزانت که بر من حلقه چون زنجیر بست
همچنان تا لحظه ها در شک و در تردید بود
بوسه تا بر غنچه سرخ لبانت من زدم
شد یقین برمن که لعلت بوسه را تاکید بود
التهاب دست سوزانت چنان آتش کشید
در بر و دوشم که گویی مرکزخورشید بود
ساغر چشمت که چون آیینه با من راز گفت
فاش گو تر از تماشاخانه جمشید بود
چون شمیم عطر گیسویت مشامم تازه کرد
این عجب دیدم که در پاییز عمرم عید بود
آن همه شور آفرینیها که کردم با تو من
اجر صبر سالها دشواری از تبعید بود
گرچه اهریمن به صد لشگر هجوم آورده بود
لیکن از ما نازنین مایوس و نا امید بود
ساعی از گردون گردان بد ندیدی آن زمان
گوییا گردون به خواب از نغمه ناهید بود
تعداد آرا : 4 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 11
امیر عاجلو 06 تیر 1400 22:43
.مانا باشید و شاعر
محمد خوش بین 06 تیر 1400 23:01
سلام و درودها استاد عزیز
واقعا خیلی خیلی زیبا سرودید
احسنت
کاظم قادری 06 تیر 1400 23:51
سلام وسپاس فراوان دوست عزیز و گرامی
این عجب دیدم که در پاییز عمرم عید بود
محمد مولوی 07 تیر 1400 14:06
درود برشما
علی مزینانی عسکری 07 تیر 1400 15:45
سلام و عرض ادب
غزلی به تمام و زیبا خواندم و لذت بردم
دستمریزاد استاد
جواد امیرحسینی 07 تیر 1400 18:18
سلام استاد عزیز. چه خوب که اشعار قدیمی رو از صندوقچه پر ارزشتون بیرو ن میارید. حیف نیست از .این اشعار زیبا بی بهره باشیم
کاظم قادری 07 تیر 1400 21:33
سلام وسپاس و درود نثارتان باد دوست و استاد عزیز که به حقیر لطف دارید
جواد مرادی 07 تیر 1400 21:02
درود بر شاعر عزیز جناب قادری
زیبا بود دوست من
علی آقا اخوان ملایری 07 تیر 1400 23:51
هزاران درود بر شما استاد ارجمند ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
قلمتان نویسا، شاعرانگی هایتان مستدام باد
کاویان هایل مقدم 08 تیر 1400 09:43
بسیار عاشقانه و رمانتیک و دل گداز بود
در عمق جان جای گرفت این کلام اهورایی
کیوان هایلی 08 تیر 1400 11:31
درودها بر شما حضرت دوست جناب استاد قادری عزیز و ادیب
بسیار زیبا و دلنشین سرودید
قلمتان نویسا