من از تو ندیده ام بجز عشق ای بخت بلند آشنایی
مستانه به دیده ام بریزان جامی ز شراب دلربایی
از خرمی بهار چشمت حظ می برم عاشقانه ای دوست
بر دامن دشت سبز چشمت می گردم و دارد چه هوایی
جز نام تو و دعا به جانت در هر نفسی که می کشم نیست
جز بر لب من نمی سزد تا بر روی لبان دیگر آیی
از چهره ی خود نقاب برگیر ای وارث مکتب نجابت
من محرم خلوت تو هستم از رحمت ناب کبریایی
از روز نخست آفرینش عشق تو به نام من رقم خورد
یک ثانیه هم نمی شود تا از بام تو پر کشم به جایی
تا تحت حمایت تو هستم مغضوب قضا نمی شوم من
از یمن وجود نازنینت بر من نکند فلک جفایی
در ذهن منی چنان که دیگر اندیشه ی بی تو فکر خام است
مشمول جفای روزگارم در حق تو گر کنم خطایی
تابوت نشین شد عاقبت غم تا مهر تو شد قرین به جانم
دیگر نکند کسی چنان تو بر تارک عاشقی خدایی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 11 اردیبهشت 1402 09:56
درود بر شما
علیرضا خسروی اصل 20 اردیبهشت 1402 12:43
درود فراوان