عشق تو آتشم زده، کی ز تو من جدا شوم
جز سر کوی تو نگار، معتکف کجا شوم؟؟
شور و نوای من تویی، شعر و هوای من تویی
بی تو چنان تهی ولی، با تو پر از صفا شوم
خون شده از فراق تو، این دل بی قرار من
گر بنوازی ام به لطف، اسوه ای از وفا شوم
جان به لبم رسید و تو هیچ نظر نمی کنی
ترسم از این همه ستم، مرتکب خطا شوم
می روم از دیار تو، ای بت بی وفای من
چون تو ستمگری چه غم، مرتکب جفا شوم
در طلب وصال تو هوش برفته از سرم
آه.. از این همه جنون، کی برسد رها شوم؟؟
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 17 خرداد 1401 09:57
لطیف و دلنشین
نازنین نکیسا 17 خرداد 1401 10:44
سلام استادگرامی
ممنونم