اگه دستامو نگیری، نکشی از این فلاکت
نبری به سرزمینِ، شادی و مهر و نزاکت
اگه چشماتو نبندی، به روی خطای چشمام
دل نبندی به دلم تا ، بتونم وایسم روی پام
اگه دستاتو نزاری ، رو دلِ پر درد شونم
نشینی کنار تختم ، لب نزاری روی گونم
بهتره دیگه نباشه ، تن سرد و نیمه جونم
بهتره دیگه جداشه ، روحم از تنِ خزونم
بی تو یه نخلِ تکیده ، تک و تنها وغریبم
ازنوازشهای بارون ، نا امید و بی نصیبم
برّه ای هستم که بی تو، اسیرِچنگال گرگم
بیقرار و بی نشونی ، توی یه دشت بزرگم
اگه یه قطره از آبِ ، آبروت به روم نپاشی
اگه با این غم و غصه ، تو کنار ِ من نباشی
تار و پود آرزوهام ، یکشبه از هم می پاشه
این همون آخرِ خطه ، که میخوام دنیا نباشه
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 21 فروردین 1400 11:24
.مانا باشید و شاعر
کاویان هایل مقدم 23 فروردین 1400 10:31