خاک غربت خواب نازم را گرفت
زنگ تکبیر و نمازم را گرفت
باد غربت یاد یاران پاک کرد
سینه را تنگ و دلم را چاک کرد
آب غربت کام را آلوده کرد
دیده را از دام دل آسوده کرد
آتش غربت رجا را دود کرد
زهرتنهایی طرب نابود کرد
راه غربت جسم ها را خسته کرد
کاه را کوه و زبان را بسته کرد
کرد غربت ریش این جان مرا
بیش کرد احزانِ انبانِ مرا
رنگ غربت رنگ سردِ آبی است
چشمها درحسرت شادابی است
عشق ها در مال معنا می شوند
دیوها بر پرده رعنا می شوند
صورتکها مایۀ سرگرمی اند
کینه ها در دل نشان نرمی اند
با زبان ، مردم رفاقت می کنند
کاسبی ها با شقاوت می کنند
حرفها نا ژرف عنوان میشوند
دسته ها اینگونه بنیان میشوند
خانه ها آباد و دل ها مرده است
رنگ بی قیدی به آنها خورده است
هیچکس با رنگ تو همرنگ نیست
فکرها کوتاه ، اما تنگ نیست
رنگ ها حرف از تعامل می زنند
نقش فرشی از تساهل می زنند
نقشه ها را با مدارا می کشند
طعم شیرین هدا را می چشند
حس خوبی زین تحمل می کنی
مثل احساسی که از گل میکنی
گل پراز خار است اما دلپذیر
این طبیعت درگل است وبی نظیر
کاش این گل ها بروید در وطن
با صفا گردد هوای روح و تن
باز گردیم و ببینیم خانه را
شوکت و آزادی کاشانه را
نه غریبی باشد و نه غربتی
نه ز انسانی بریزد حرمتی
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 7
امیر عاجلو 19 اردیبهشت 1400 08:40
درود بر شما
منصور آفرید 19 اردیبهشت 1400 09:27
درود بر استادگرامی فرزانه
زیبا ودلنشین سایه شما مستدام
کاویان هایل مقدم 19 اردیبهشت 1400 11:03
غریبی جانکاه است و البته انسان ساز
کیوان هایلی 19 اردیبهشت 1400 20:50
درودها بر شما جناب کرمی بزرگوار
زیبا سرودید گرامی
قلمتان مانا
پژمان خلیلی 19 اردیبهشت 1400 22:21
حرفها نا ژرف عنوان میشوند
محمد خوش بین 20 اردیبهشت 1400 00:30
درودبر شما
علی معصومی 20 اردیبهشت 1400 11:29
سلام ارجمند
غریب تندرست باشی
خامه ات را ترانه ها زیباست