در یک شب سرد تا سپیده
بر صفحۀ دل به آب دیده
صد نقطه و خطِ ریز چیدم
تا صورتِ کودکی کشیدم
در قابِ نگاهِ گرم فانوس
یک سلسله آرزوی محبوس
من بودم و ایده های آنی
یک عشق عجیبِ قهرمانی
من بودم و اشتیاق بازی
یک دولتِ نابِ بی نیازی
من بودم و مهتاب و ستاره
یک کفش سیاه و پاره پاره
یک سینی و قاش هندوانه
یک حسِّ نجیبِ کودکانه
من بودم و احساس رضایت
یک جفت نگاه بی شکایت
من بودم و خنده های خالی
یک کرسی کوچکِ زغالی
یک گربه و یک جوجۀ آزاد
یک اسبِ سفید و یک پریزاد
من بودم و دریای شجاعت
یک دشتِ بزرگ بی نهایت
یک دیوِ سیاهِ پای در گِل
روباهِ حسود و شیرِ غافل
من بودم و لحظه های آبی
در پای درختمان ، گلابی
یک غول پلید و شوق کُشتی
یک کیسه به جای کوله پشتی
من بودم و تیله های سنگی
یک جعبه پراز مداد رنگی
یک خانۀ گرم و مادرِ خوب
زنجیرۀ واژه های محبوب
من بودم و خواب های سنگین
واگویی قصه های رنگین
یک حظِّ عمیق و گرمِ کِشدار
تا دامنه های سردِ هشدار
درآن شبِ سرد ، تا سپیده
احساس خوشِ به هم تنیده
من بودم و چلچراغ افسوس
یک سلسله خاطراتِ محبوس
یک راهِ دراز و روح خسته
صد حسرت و دست های بسته
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 4
امیر عاجلو 13 خرداد 1400 14:22
درود بر شما
علی احمدی 13 خرداد 1400 14:51
احسنت استاد گران اندیش
محسن جوزچی 13 خرداد 1400 15:25
درود بیکران جناب کرمی ،همیشه از اشعار شما بسیار لذت میبرم ،قلمتان جاودان
محمد خوش بین 13 خرداد 1400 22:08
سلام و درودها استاد