ای دزدِ دغل خزانه بردار و برو
اسباب و اثاثِ خانه بردار و برو
ما را گِرهی ز طرۀ یار بس است
آن را بگذار و شانه بردار و برو
گر وارثِ رهزنان بی عار شدی
دستار به این بهانه بردار و برو
ما غیرِ شرف گهر نداریم به کف
دست از سرِ این یگانه بردار و برو
ملّاحی و شوقِ موج ارزانی تو
چشم از صدفِ کرانه بردار و برو
بر ریشۀ این دارِ کهن تیشه مزن
از برگ و بر و جوانه بردار و برو
ما را به نوای گرمِ قمری بِسِپار
پیمانه و آب و دانه بردار و برو
با اینکه به این سکوت معتاد شدی
پای از گلویِ ترانه بردار و برو
ما تاجرِ سینه های تاول زده ایم
سودی تو از این میانه بردار و برو
با رعشۀ دار و بهت و بیزاری ما
نقشی بزن از زمانه بر دار و برو
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 16 خرداد 1400 15:33
درود بزرگوار ا
منصور آفرید 17 خرداد 1400 20:32
درود بر استاد گرامی
غزلی بسیار زیباو دلنشین