شبی پروانه ای خسته
گریزان از گُلی آلوده
از شمعی برآشفته
به گوش عاشقی نادم
هراسان گفت
اگرعزم شکستن کرده ای
هرگز
دل آیینه را مشکن
دل دریا
دل گل را
دل رنجیدۀ خود را
دل امّید وعهدِ خالص پارینه را مشکن
اگر آهنگِ رفتن کرده ای
برگرد
به شهرِ شب مرو هرگز
به راهِ کین
چنین غمگین
به سمتِ کوچه چرکین
به زیرسقفِ بی کوکب مرو هرگز
اگر قصدِ شنیدن کرده ای
جانم
صدای زاغ را مشنو
صدای شب
صدای شک
صدای خادمان شر
صدای خندۀ شلاق را مشنو
اگر پاییز پاییده
اگر اینجا هوا سرد است
همت کن
شنیدن را
شکستن را
از این و آن گسستن را
بهاری سبز و زیبا کن
که هرجا پا نهی
رنگ خزان زرد است
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 15 تیر 1400 19:47
درود بر شما
رضا کاظمی اردبیلی 16 تیر 1400 17:44
درود بر شما زیبا بود