کابوس گشت عایدم ازخوابِ زندگی
یک داستان مخوف، در قابِ زندگی
پایی علیل و سری گریزان از آرزو
در هاله ای منتهی به مرداب زندگی
یک قایق کهنه و دو پاروی مندرس
تاوان بغضِ ساحل و گرداب زندگی
چنگال های وهمِ فروخفته در سراب
سرگین زده به صورتِ آداب زندگی
بادی خشن، کشیده مَمَرّی ز بی رگی
بر رشته های خستۀ اعصاب زندگی
غولی نشسته بر سر بیغوله ای نمور
بسته به روی دهکده، مهتاب زندگی
کفتارِ پیر و چند، هیولای لاشه خوار
در حالِ جنگ، بر سرِ اسباب زندگی
یا می کُشند یا به لجن زار می کِشند
اندیشه را، به حیلتِ اصحابِ زندگی
جز، جای پای آلِ تقلّب، نمانده است
در جای جای فلسفه، در باب زندگی
وقتی که گرگ ها به تفاهم رسیده اند
در پشتِ مرزِ بسته ز خوناب زندگی
تصویر دیگری نتوان داد، زین فضا
غیر از سرشکِ مادرِ بی تابِ زندگی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 14 بهمن 1402 10:48
سلام ودرود
محمود فتحی 16 بهمن 1402 09:42
درود واقعیت تلخ است مواید باشید