آن روز که دل بردی و من دل به تو دادم
سر بر قدمت حضرت معشوق نهادم
هر چیز به جز موی پریشان تو در باد
یکباره فراموش شد و رفت ز یادم
آن عهد،.. شکستم که دگر عشق نورزم
یک ثانیه تردید به خود راه ندادم
سوزاندی و آتش زدی ای عشق دلم را
خاکستر سردم که دگر رفته به بادم
بی عشق بدم، بی غم و بی دغدغه .. حالا
از چاله برون آمده، در چاه فتادم
ای عشق! چه هستی که تو این قدر عزیزی؟
می میرم و می خواهمت انگار دمادم
هر چند که فرهادم و چون کوه سر افراز
شیرین من، ای عشق! برس باز به دادم
#جواد_امیرحسینی(مهراد)
20 اردیبهشت 1401
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 21 اردیبهشت 1401 14:19