زندگی چشمِ مرا بر واقعیت ها گشود
گرچه دیگر راهِ برگشتن برایم بسته بود
کاش می شد رفت و در دامانِ دریا غرق شد
غرق دریایی که آغوشش گشوده رو به رود
دلخوشم تنها به اینکه مرگِ تدریجیِ من
عاقبت سر می رسد روزی، ولی ای کاش زود!
آنچنان از چشم این و آن مرا انداخت دوست
با وجودش حاجتی دیگر به صد دشمن نبود
بعد مرگم دوستان شاید ز من یادی کنند
نوشدارو بعد مردن می شوند امّا چه سود
بعد از این هر کس بپرسد حاصلِ دلبستگی
گویمش: خون خوردن و دل کندن و چشمِ کبود
#جواد _امیرحسینی(مهراد)
مهر ماه 1401
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 1
امیر عاجلو 01 آبان 1401 10:06
درود بزرگوار ا