????????باز باران بی ترانه
باز باران با ترانه
با گوهرهای فراوان
میخورد بر بام خانه
......
سلام ای زاده ایران
سلام ای شاعر گیلان
ببین حالا تو دوران را
ببین تو حال ایران را
سرودی تو پر از احساس
حقیقت را ز ذهن من
ربودی تو
در آن دوران بس حساس
شعر تو
مشق دوران بود
تو باران را نوا دادی
به جان ما جلا دادی
تو گفتی؟ زندگانی
پیش چشم مرد امروز
هست زیبا، هست زیبا
پیش چشم مرد امروز
زندگی یکرنگ گشته
مشکی رنگ عشق گشته
جنس دلها سنگ گشته
کدامین مرد آن ایام
بدید امروز ایران را
بیا و خود قضاوت کن
به دامان همان مرد
بیا و رفع حاجت کن
ندید او خون دلها را؟
ژن ها را
خوب و بدها را؟؟
تو زیبا دیده بودی
فقط گیلان ایران را؟
ندیدی کوله برها را
پینه و تاول
به دست کارگرها را
جزایر های ایران را ؟
کیش و قشم و والان را؟
فروش خاک ایران را
همان خاکی که بهر یک وجب از آن
چه جانهایی بها دادیم
در اروند با جوانان
کوسه ها را غذا دادیم
ندیدی ناموس ایران را
عروسک های جان دار را
که اسباب لعب گشته
به زیر دست وهابی،
به کام شیخ هایش رطب گشته
ندیدی تو دکل ها را ( دکل نفتی)
دکل های چند ده متر
چطور در جیب جای گشته؟؟
حال از درد بشنو
به قامتی که جامانده یک بند بشنو
فقط بندی ز انگشتش
و یا پوتین سربازی
به جا مانده جوانان را
غیوران ایران را
به جای حجله داماد
به تابوت جای گشته
به جای نام و فامیلی
????شهید گمنام ????گشته
رهایم کن خدا داند
دل من خون گشته
تنم مرکب بر جنون گشته
رهایم کن
خدا داند
قامتی قاموس
زیر نور فانوس
چه نقش بست در ذهنم
اشعارت در آن شبهای بمباران
چه پوچی ها
در گوشم فرو کردی
برای آن اشعار
باید ۱۰ ساله می ماندم
ویا آنرا از بَر نمیخواندم
تو مدیونی ، مدیونی!!!
مگر با شعر برگردی
برای اصلاح اشعارت
و یا گویی
خطا کردی
و یا امروز را از دیروز
ندیدی و قضا کردی
و یا چشم بسته
و یا بی عینکی دیگر
به امروز نگاه کردی
صلاح این است
برگردی
شعر از ؛ محمد ادریسی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 11 خرداد 1400 08:26
درود بر شما
کاویان هایل مقدم 12 خرداد 1400 09:33
محمد مولوی 24 آبان 1400 18:58
بسیار عالی درود برشما