در نگاهی، بنده می گردد دلی
صد بلا بر خیزد از بانگِ بلی
نظم می گیرد به مهری زندگی
سبز می گردد به اشکی حاصلی
بار بگذارد به دوشت بوسه ای
هوش نگذارد برایت، ترگلی
خنده ای طوفان بر انگیزد عجیب
غرق می گردد به موجی ساحلی
از طراوت جلوه می گیرد بهار
تا نروید گل نسوزد بلبلی
در نما یی نام ها ویران شود
شاه را دل می رباید سائلی
خال، خالی می کند علامه را
گم شود در رنگ و نقشی فاضلی
ای اسیرِ چشمِ سحر آمیزِ نقش/
تا بکی از نفس غیرت غافلی
گربخوانی صد رساله مشقِ عشق
چون برون از حسّ و حالی جاهلی
شاعر بی عشق شعرش گل نکرد
گر نسوزد سوز و سازت زائلی
عشق و دل آیینه ی ایزد نماست
گر به غیراز آن ببینی باطلی
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 3
حمیدرضا عبدلی 16 اسفند 1394 04:36
درود استاد عزیز خوب سروده آید موفق باشید
علیرضا خسروی 17 اسفند 1394 13:00
درود بر شما استاد
زهرا حسین زاده 21 اسفند 1394 10:26