هنر اشک ندارم ، مگر آهی بکشم
با هوایی نفسم سویِ تو راهی بکشم
روندارم که به آینه ی تو رو بکنم
چکنم تا به شبی چهره ی ماهی بکشم
وای من وای ، اگرازنخ ات آزاد شوم
نخ نما گشته وننگی به نگاهی بکشم
خود خبرازهمه داری، و خبرازمنِ خام
گر رهایم کنی حتمن به تباهی بکشم
منِ افشا شده را فرصت پنهانی نیست
پرده ای نیست که بر روی گناهی بکشم
به همین گونه اگر ، خوب، قبولم نکنی
بروم رویِ خودم خط سیاهی بکشم
نفی حق نیست ،اگر نوحه ی من نفی و خطاست
ناله کردم که دلم را به پناهی بکشم
مرغ امید که برجان ودلم داشت نفوذ
نغمه ای ساخت ، که فریادِ الهی بکشم
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5
نظر 3
علیرضا خسروی 13 تیر 1395 01:31
درودها استاد گرامی
حمیدرضا عبدلی 13 تیر 1395 11:35
با درود استاد بسیار عالی
طارق خراسانی 13 تیر 1395 21:50
سلام بر حضرت استاد خادمیان عزیز
براستی این غزل شاهکاری ست
در پناه خدا