آیین و آیینه ها قسمت دوم
من شعرِگلهایِ شما را می سرایم
آیین ها،آیینه ها را می سرایم
پیراهنِ اخلا صتان نیلی چراشد؟
دستِ نوازش هایتان سیلی چراشد؟
باید متین با اهلِ معنی گفتگو کرد
باصبر باید پارگی ها را رفو کرد
هر مشکلی حل میشود ، با مهر بانی
مشکل شود پیچیده تربا سرگرانی
جمله مسلمانیم ، در این هیچ شک نیست
اما مسلمانی خمیرش بی نمک نیست
سیلی مزن با نامِ دین ، دین داد دارد
آرام کن ،سیلی زدن فر یاد دارد
آدم ،عزیزان خالی از عیب و خطا نیست
جز حضرتِ حق هیچکس مطلق بجا نیست
ضعف و فریب و لغزشِ انسان زیادست
هرچند درسی خوانده ، بازم بی سواداست
باید کسِ لغزیده را بی دین نخوانیم
شایسته ی هر نا له و نفرین نخوانیم
آیا تو هم لغزیده ای تا حال یانه
کج رفته ای یک لحظه را صد سال یانه
درهرچه می بینم خدا را می کنم حس
در سنگ ها حتی صدا را می کنم حس
هرکس که خود را نفسِ بر تر می شمارد
شیطان شده ، شاید خودش باور ندا رد
هر کس شود آ لوده ، آیا دین ندارد؟
آیینه در گرد و غبار، آیین ندارد ؟
اندیشه کن ، تو جوهرِاندیشه داری
تسلیمِ طوفانی چرا ؟ تو ریشه داری
بس کارهای خام و بی بر نامه کردیم
بسیار احسا ساتِ بی هنگا مه کردیم
ایام عقلست و خرد فصلِ کری نیست
بی دانش و تقوا کسی را برتری نیست
تحقیق کن عصرِ پیام و حق گرایی ست
در حاشیه ،کی ، عاشقِ مطلق گرایی ست
شورِ سر و احساسِ دل ،بی نقل ،کورست
هر شعرِبی اندیشه ای از عقل دور است
دین آدمِ ساده نمی خواهد برادر
مردِ سر افتاده نمی خواهد برادر
دین مردِ زیرک خواهدو ایمان محکم
کی از سفیهی نقش شد دیوان محکم
باید کرو کور و کج و غافل نباشیم
تا شاهد پایان بی حاصل نباشیم
مثلِ پدر خامی مکن فرزند آدم
بازم مکن اسباب شیطان را فراهم
لبخند شیرین و دل نا سخته ، سخت است
انسان فریبی شیوه ی این تیره بخت است
انسان شدی، از خوی حیوانی بری باش
ای بهترین خلقت به فکربر تری باش
تعداد آرا : 1 | مجموع امتیاز : 5 از 5
نظر 2
محمد جوکار 08 شهریور 1395 01:09
درودتان باد استاد خادمیان عزیز
مثنوی آموزنده ای از قلم شیوایتان خواندم
آفرین تان باد
رقص قلمتان ماندگار
طارق خراسانی 10 شهریور 1395 22:11
تحقیق کن عصرِ پیام و حق گرایی ست
در حاشیه ،کی ، عاشقِ مطلق گرایی ست
شورِ سر و احساسِ دل ،بی نقل ،کورست
هر شعرِبی اندیشه ای از عقل دور است
درود بر استاد خادمیا ن گرانمهر
در پناه خدا شاد زی.............................................................