ای خدا رحم کن کم آوردم
داغ از باغ آدم آوردم
روز من صرف شور بختی شد
چه بلایی فراهم آوردم
می کنم اعتراف و می دانم
از بهشتت جهنم آوردم
شاهد نا توانی ام آهست
اشک کور ازمحرم آوردم
گم شدم در تعصّب و افراط
ماتم از بسکه ماتم آوردم
به نشاط عبث شدم مشغول
خسته ا ی نا مکرم آوردم
از برای فریب خلق خدا
فلسفی های محکم آوردم
پُرم از واژهای نامانوس
دفترِ شعر بلغم آوردم
پَرت افتاده ام نمی دانم
از کدام آیه پرچم آوردم
دفترم دفتر خیالات است
صورتِ گنگ ومبهم آوردم
گفته ای باز آی بر گشتم
مجرمِ پیر قد خم آوردم
تعداد آرا : 0 | مجموع امتیاز : 0 از 5