"قلب رقاص"
جلوی تلویزیون پخش و پلا، مثل یک متهم بی مقدار
می پزم با دل خود، آرزوهای محال
دوستم شاعر پر چونه و شوق و احساس
شعر می گوید و من را با خود، می برد تا اعماق
ناگهان گستره شیفتگی، شور و جنون
می کشد جان مرا، سوی دلخواه ترین خواسته ام
لحظه حال که من زنده ام و در قفسی زندانی
میله هاش اینترنت، تکنولوژی، تنگنای مالی
چیست آن راز دلم؟
چیست آن ناب ترین خواسته ام؟
قلب در آتش این خواسته ام، رقص کنان می آمد
قلب رقاص که در چنگ گرفتم به نوا درآمد:
کاش من در پس این حمله حجم آوار
لحظه ای با خود جان، ساز زنم بی اجبار
زخمه بر سیم و زر راز درون مایه زنم
رد بویی از عشق، ذره ای حال از آن صید کنم
دست در دست دلم تا به ثریا بروم
بوسه ای تنگ بر آن گونه معما بزنم
علی حمدی – تهران 1400/04/21
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 11
امیر عاجلو 26 تیر 1400 13:26
درود بر شما
علی حمدی 26 تیر 1400 13:46
سپاس فراوان
علی آقا اخوان ملایری 26 تیر 1400 13:39
درودها بر شما استاد و شاعر گرامی
بسیار زیبا، معنا دار و قابل تامل سروده اید
دستمریزاد
قلمتان نویسا
علی حمدی 26 تیر 1400 13:47
سپاس جناب اخوان عزیز
خوشحالم از آشناییتون
محمد خوش بین 26 تیر 1400 18:23
سلام و درودها
محمد خوش بین 26 تیر 1400 18:23
عالی سرودید
احسنت
علی حمدی 27 تیر 1400 13:23
سپاس فراوان جناب خوش بین عزیز
کاویان هایل مقدم 27 تیر 1400 07:39
درود و خیر مقدم جناب حمدی
علی حمدی 27 تیر 1400 13:24
درود بیکران جناب هایل عزیز، خوشحالم که در کنار شما بزرگوارانم
محسن فتح اله زاده 31 تیر 1400 03:18
درود ادیب فرهیخته چینش اینهمه افکار درون قابی کوچک زیبا و استادانه
علی حمدی 31 تیر 1400 12:25
سپاس بیکران استاد عزیز، لذت هم ادارکی کمال لذتهاست