" آخرین مستانگی"
حال خوب و جان خوب و تشنه دیوانگی
سرخوشان مست و عاشق در پی افسانگی
دلبریهای کشنده، موس بازیهای عاشق در پی معشوق و یک دم لودگی
آفرین ای اسب سرکش، آخرین مستانگی
رازها در سینه دارم، راز گردش در خیالات سترگی در پی فرزانگی
رازهای سینه مالامال درد و لحظه های پختگی
جمله آلت های مستی، لحظه ای کور و کر و خوشحال و مستت می کنند
کشف کن انبار بی پایان مستی، رو به کوه سرخوشی بی خستگی و بستگی
غور کن در جام مغزت، در درونت، در زوایای وجود نازنینت در کمال رستگی
اندرونت را بکش بالا، بسان غرش یک شیر خفته بی گمان یکبارگی
برکش از زور نیامت خنجر خودپارگی
هی بتابان از وجود بی مثالت خنده و بالندگی
مست مستم از بلندی ها و پستی های عشق و از شراب سادگی
می سپارم جان خود را بر خیال و لذت یک هم بغل دلداگی
علی حمدی – تهران 1400/04/25
تعداد آرا : 3 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 12
امیر عاجلو 27 تیر 1400 17:48
درود و سلام موفق و مانا باشید
علی حمدی 28 تیر 1400 14:31
سپاس فراوان
محمد مولوی 28 تیر 1400 00:52
علی حمدی 28 تیر 1400 14:31
محمد خوش بین 28 تیر 1400 10:45
سلام و درودها بزرگوار
عالی بود
علی حمدی 28 تیر 1400 14:32
سپاس فراوان
کاویان هایل مقدم 28 تیر 1400 14:38
نیمائی بس شاعرانه
احسنت
علی حمدی 28 تیر 1400 15:33
سپاس هایل عزیز و شاعر
جواد امیرحسینی 28 تیر 1400 17:30
سلام و عرض ادب جناب حمدی عزیز.
آفرین ها بر جان شما و بر قلم شما. پاینده باشید
علی حمدی 29 تیر 1400 11:31
درود بیکران حناب امیرحسینی عزیز
سپاس
شبنم رحمانی 28 تیر 1400 18:10
درود بر شما . زیبا و دلنشین سروده اید
علی حمدی 29 تیر 1400 11:34
سپاس فراوان بانوی هنرمند محترم