3 Stars

شرمتان باد

ارسال شده در تاریخ : 25 امرداد 1400 | شماره ثبت : H9417872

شرمتان باد ای به آغوش شب رسوای خود پنهان
عاری از آیین و فرهنگ
در نقاب ننگ و نیرنگ
جوخه برپا کرده در پیکار با انسان
بی مدارا در قفای جنگ
خون آزادی به جام جهل می ریزید
از گریبان تا به دامن
بوی باروت و بلاهت
جان آزادان گروگان
دست ها از دست بی رحم پلید فرقه ی هفتاد رنگ
گاه بر تابوت و گه بر آستان کبریا آژنگ
ننگتان باد ای پلیدان ! ننگ
زین ستم خویی
زین سیه کاری
کارهاتان گرچه با نام خدا
روزگار از اسم و رسم بی نقاب و با نقاب پوچ مرگ اندیشتان
وای من شرمنده است
وز دریغ چشم تنگ
آنچه بر لب نیست شوق خنده است
عاشقان، آزادگان ، فرزانگان
دوستان بل رهزنان از جور بدمستان قدرت؛
زار و مدهوش
کودکان بی پناه از صولت میرایشان خاموش
زندگی از نغمه خالی
نقش ها سست و خیالی
سر به سر از بلخ تا خاک بدخشان
بی گشایش تنگ
از هزاره تا فرارود و خراسان
در غریو جنگ
شرمتان باد و هزاران ننگ
اقتصاد رزمتان از بنگ
بی گنه چون می کشید ای خیره اندیشان
عشق را در مسلخ زهد و ریا
روضه خوان بزمتان گیج از دروغ و منگ
پایتان بر سنگ

شاعر از شما تقاضای نقد دارد

تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
ارسال ایمیل
کاربرانی که این شعر را خواندند
این شعر را 65 نفر 118 بار خواندند
امیر عاجلو (29 /05/ 1400)   | علیرضا علیدادی شمس ابادی (30 /05/ 1400)   | فرید آزادبخت (30 /05/ 1400)   | ایمان جلیلی (30 /05/ 1400)   | بهاره صدرالساداتی (26 /06/ 1400)   |

رای برای این شعر
امیر عاجلو (29 /05/ 1400)  ایمان جلیلی (30 /05/ 1400)  
تعداد آرا :2


نظر 2

  • امیر عاجلو   29 امرداد 1400 10:45

    سلام ودرود rose  rose  rose

  • علیرضا علیدادی شمس ابادی   30 امرداد 1400 09:53

    در مقهور خواب کبوتران خفته بر چنبر مار مرثیه های غم حقیقت محضن گر دل شنود درد و شرآر
    روضه چون منگ چو من کند مرثیه بروقوع از فرای ذهن و منطق به سرآر -ان هشیار روضه خوان ساخته هآی محآسبآت
    بگوید زه حآل کبوتر خوآبیده برروی چنبر مار او ساخته ها مدح کند حشیار منگ بردل جدآ کشد نقآشی محض پروردگار
    بآ گفته شده بود آنروز که زیبآ چهره بودیم و هشیار تر هر اختیار که چنن عصر بود تناقض و تضاد خرده مگیر برآدرم
    بروبآ نگآه خدآ هم ایینه تاروضه حقیقت رآ کنی منصب گر سلیقه ات تصویر نکی بردی گر تحمیل سلیقه کردی محصور سلایقهآ
    توجیه سلیقه را جآی حقیقت دل سهم بردیم ماکه به قضاوت قاضی خدآ بآشد بر اهل کرآمت در قضوت ما هزار نقش بود
    در حسآب نفع و خسارت با او هم عقیده شو تا کسب کنی محض عدالت گر مرگ هم شود اینگونه حسابت خشحآل بآش نمردیم رضالتو جهالت و آسآرتrose rose

سریال خاتون قسمت6
سریال خاتون قسمت 6
تبلیغات فرهنگی
تو را به هیچ زبانی
بازدید ویژه
ورود به بخش اعضا

تولد اعضا