یکی دیوانه می سازی که خلقی را بخندانی
بنازم این سیاست را که فرجامش نمی دانی
به راهی می زنی آهی که شوری در جهان افتد
به زلفت می دهی تابی که صد حلقه بشورانی
تماشا می کنی حیران نقاب از چهره برگیری
حقیقت می زنی برهم چو از خود رو بگردانی
وفای آدمی امروز با دست تهی سهل است
دل مسکین سزاوار است بی حسرت بیفشانی
چه حسرت ها که در چشم سهی سروان سیمین بود
چه قامت ها که خم شد در هیاهوی غم جانی !
وفا از مهربانان جوی و باشیرین لبان بنشین
که گردون آبروی عاشقان ریزد به عصیانی
نه ثاقب راه مردی می کند هموار با نامش
نه سفله نذر مسکین می کند اندیشه نانی
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 3
امیر عاجلو 21 آذر 1400 23:17
سلام ودرود
علی مزینانی عسکری 22 آذر 1400 13:41
درود برشما جناب آزادبخت گرامی
به راستی زیباست و پر معنا
سیاوش آزاد 23 آذر 1400 00:05
سلام بر جناب استاد آزادبخت اثری عمیق سوالی نیز داشتم پرداختن به حقوق بین الملل که امری اعتباریست یا ممحض شدن در ادبیات مسئله اینست