چون قناری به قفس زار و پریشان شده اَست.
باغ و بستان همه آماج کلاغان شده اَست.
چَهچَهه بلبل مَستان نَشنیدم در این دِیر خَراب
هَرچه زاغ اَست دراین باغ غَزلخوان شده اَست.
شاخه ی. خشک درختان همه از میوه بری است.
پای هر ریشه ی آن، لانه ی موران شده است
اَز درختان تنومند واَز آن سایه؛ندیدم اَثری
اَرًه و تیشه دَر این باغ نگهبان شده اَست
پیچک هَرز دَر این باغ وعَلفها همه جا روییده
نَسترن تاب نیاورده وبی جان شده اَست.
رَفته پروانه و زنبور عسل از این باغ
جای آن آفت وموش اَست که مهمان شده است.
ماهی قرمز این باغ لَنجن دید که مُرد.
بِرکه با آن لَجن اَش عَرصه غوکان شده اَست.
سبزی برگ درختان همه اَش زرد شده
زیر پا گشته حَزین خِش خِش و نالان شده اَست.
رنگ مَرگ اَست همه سَردر این باغ بزرگ
حیف از آن سبزی و این باغ که ویران شده
است.
من ندیدم به دو چشم منظره ی زیبائی
تیره و تار فقط دلبر کوران شده اَست.
عارف اَست شاعر این مرثیه و تودشکی
دیده ها در غم شعرش همه باران شده اَست.
......محمد رضائی(عارف تودشکی)
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 26 امرداد 1400 19:01
.مانا باشید و شاعر
علیرضا علیدادی شمس ابادی 30 امرداد 1400 08:47
ایدریغ از عرفان وای بر بآده نشین رندان
اه از غم دیر و منعم و مغتنم شماران ز کوی نوشتاری طریقتهای ترسیم شده در عالم امکان و تعاریف فضیلتهای ظوآهر
در پوشش پوشالی اوف بر آکتسآب قدرت جهالت نفس کذابه بآ حمل ریاضتهآی منتهی به نفس حیوان وآی بو خود
ستآیش عرف به عرفآن جانم به رقص پآک ایات قران جآنم به فدآی خلوص بی رنگ و ریای پنهآن نشده به جنس هر دلیل
و برهان عشق که عارف برقصد جدآ زخودس بآ خالق و یزدآن