باز کن پنجره قلبت را
کینه هایی که قدیمی هستند
می توان جارو کرد
کینه ها حس غریبی هستند
تازه کن چشمه احساس تو را
تا شوی هم نفس گرم صبا
روح یک مرغ سحر
تا شوی از قفس تنگ رها
خاطراتی که درون دل هاست
خاک خوردند و فراموش شدند
می توان زنده نمود
تازه گردند و در آغوش شوند
خنده کن از لب خشکیده خود
وقت غم خوردن ما سر برسید
یک تبسم کافیست
دیگر از ناله به آخر برسید
پاک کن آیینه خانه خود را
رخ درهم شده ی پشت غبار
که ببینی خویشتن
چهره ات آب زلالش بسپار
مست کن روح و روان
کهنگی های شراب جاری
به خرابات مرو
خستگی هایی که دیگر کافی
بر سر تقدیر فریاد بزن
ارمغانی که به تو هدیه نمود
به فرو ریختنت
از زمانی که نشاط از تو ربود
سروده شده توسط ادریس علیزاده
چهار آبان ۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 08 آبان 1400 18:20
سلام ودرود
ادریس علیزاده 09 آبان 1400 13:56
درود