گل های شهر بدون بارون
بدون حتی قطره آبی
ریشه ها دیگه جونی ندارن
آرزوها هم شدن سرابی
نم نم بارون اگه بباره
میبرن شون توی گلخونه
مرگ شون دیگه فرا رسیده
میمیرن تنها توی اون خونه
هیچکی نمیاد سراغ اونها
هیچکی نمیگه چرا بی آبین
هر کسی فکر تشنه بودنش
هیشکی نمیگه چرا خرابین
پژمرده شدن تموم گلها
زمین تشنه ، آسمونش قهر
اینجا شبیه یه شهر ارواح
خدا ندارن مردم این شهر
هیچکی نمیاد سراغ اونها
هیچکی نمیگه چرا بی آبین
هر کسی فکر تشنه بودنشه
هیشکی نمیگه چرا خرابین
قصه ای شده تنهایی ما
آوازی رو هم نمیشه شنید
دلت تا بخواد ناله می شنوی
آزادی ما دیگه پر کشید
دیگه نمونده گل زینتی
نمی پیچه از بوی گل ، خونه
رنگ گلها هم که یادمون رفت
پرنده ای هم نموند بخونه
سراینده ادریس علیزاده
هفتم آبان ۱۴۰۰
تعداد آرا : 2 | مجموع امتیاز : 4 از 5
نظر 2
امیر عاجلو 11 آبان 1400 16:29
لطیف و دلنشین
ادریس علیزاده 12 آبان 1400 10:13